0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۵۷
جمعه 13 فروردین 1395  10:32 PM

شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا

خاک دامنگیر شد آخر غبار خط مرا

خط آزادی طمع زان خط مشکین داشتم

ابجد مشق جنون شد نوبهار خط مرا

گوهر شهوار را گرد یتیمی کیمیاست

نیست بر خاطر غبار از رهگذار خط مرا

آنچنان کز سرمه گیرد روشنایی دیده ها

می شود آیینه روشن از غبار خط مرا

چون قلم از هستی من هست تا بندی به جا

نیست آزادی ز دام دل شکار خط مرا

زشت می آیم به چشم خویش از بی جوهری

در جگر روزی که نبود خارخار خط مرا

سر نمی پیچم ز خط، تیغم اگر بر سر نهند

چون قلم تا چاک دل شد رازدار خط مرا

دوربینان از دعا دارند بر آمین نظر

در کمند زلف دارد انتظار خط مرا

نیست صائب بردم جان بخش عیسی چشم من

زنده می دارد نسیم مشکبار خط مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها