0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۸
جمعه 13 فروردین 1395  9:19 PM

دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم

وگر نفس کشم افگار می‌شود، چه کنم

اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار

جهان به دیدهٔ من تار می‌شود، چه کنم

چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است

دلم ز گریه سبکبار می‌شود، چه کنم

ز حرف حق لب ازان بسته‌ام، که چون منصور

حدیث راست مرا دار می‌شود، چه کنم

نخوانده بوی گل آید اگر به خلوت من

ز نازکی به دلم بار می‌شود، چه کنم

توان به دست و دل از روی یار گل چیدن

مرا که دست و دل از کار می‌شود، چه کنم

گرفتم این که حیا رخصت تماشا داد

نگاه پردهٔ دیدار می‌شود، چه کنم

نفس درازی من نیست صائب از غفلت

دلم گشوده ز گفتار می‌شود، چه کنم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها