0

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۰
جمعه 13 فروردین 1395  9:17 PM

طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند

صیقل شکست و آینه‌ام در غبار ماند

چون ریشهٔ درخت که ماند به جای خویش

شد زندگی و طول امل برقرار ماند

خواهد گرفت دامن گل را به خون ما

این آشیانه‌ای که ز ما یادگار ماند

ناخن نزد کسی به دل سر به مهر ما

این غنچه ناشکفته برین شاخسار ماند

دست من از رعونت آزادگی چو سرو

با صد هزار عقدهٔ مشکل ز کار ماند

نتوان ز من به عشرت روی زمین گرفت

گردی که بر جبین من از کوی یار ماند

صائب ز اهل درد هم آواز من بس است

کوه غمی که بر دلم از روزگار ماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها