غزل شمارهٔ ۸۴
پنج شنبه 12 فروردین 1395 12:09 PM
نقد گنج کنت کنزا را طلب
گوهر دُر یتیم از ما طلب
عاشقانه خم می را نوش کن
جرعه ای بود بیا دریا طلب
از دوئی بگذر که تا یابی یکی
از همه یکتای بی همتا طلب
عارفانه دولت خود را بگیر
آنچه گم کردی همه آنجا طلب
چشم عالم روشنست از نور او
نور او در دیدهٔ بینا طلب
نعمت الله است و عالم سر به سر
نعمتی خوش از همه اشیا طلب
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.