0

غزلیات شاه نعمت‌الله ولی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۶
پنج شنبه 12 فروردین 1395  12:05 PM

صد دوا بادا فدای درد بی‌ درمان ما

دُرد دردش نوش کن گر می‌ بری فرمان ما

ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او

همدم زنده ‌دلان شو تا بدانی جان ما

خانه خالی کرده‌ایم و خوش نشسته بر درش

غیر او را نیست بارش در سرابستان ما

جان ما آئینه دار حضرت جانان بود

عشق او گنجی است در کنج دل ویران ما

غرق دریائیم و خوش خوش دست و پائی می‌ زنیم

ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما

خون دل در جام دیده پیش مردم می‌ نهیم

در خیال آنکه بنشیند دمی بر خوان ما

نعمت دنیی و عقبی آن تو ای نازنین

ما از آن نعمت‌الله ، نعمت‌الله آن ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها