شمارهٔ ۴۷
پنج شنبه 12 فروردین 1395 10:12 AM
دلم بربود دوش آن نرگس مست
اگر دستم نگیری رفتم از دست
چه نیکو هر دو با هم اوفتادند
دلم با چشمت این دیوانه آن مست
نمی دانم دهانت هست یا نیست
نمی دانم میانت نیست یا هست
تویی آن بی دهانی کو سخن گفت
تویی آن بی میانی کو کمر بست
بجانم بنده آزاده یی کو
گرفتار تو شد وز خویشتن رست
دگر با سیف فرغانی نیاید
دلی کز وی برید و در تو پیوست
گدایی کز سر کوی تو برخاست
بسلطانیش بنشاندند و ننشست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.