0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۲۲
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:16 PM

ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی

گاه عشرت پیش تو بر دست ساغر دارمی

ورنه همچون حلقهٔ در داردی عشقت مرا

بر امیدت هر زمانی گوش بر در دارمی

نیستی پشتم چو چنبر در غم هجران تو

گر شبی در گردن تو دست چنبر دارمی

ورنه بر جان و دل من مهربانستی دلت

من ز دست تو به یزدان دستها بردارمی

گر همه شب دارمی در کف می و در بر ترا

ماه در کف دارمی خورشید در بر دارمی

زر ندارم با تو کارم زان قبل ناساخته‌ست

کاشکی زر دارمی تا کار چون زر دارمی

در خرابات قلندر گر ترا ماواستی

من نشیمن در خرابات قلندر دارمی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها