0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۳۴
چهارشنبه 11 فروردین 1395  5:16 PM

گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی

ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی

بر آتش تیزم بنشانی بنشینم

بر دیدهٔ خویشت بنشانم ننشینی

ای بس که بجویی تو مرا باز نیابی

ای بس که بپویی و مرا باز نبینی

با من به زبانی و به دل باد گرانی

هم دوست‌تر از من نبود هر که گزینی

من بر سر صلحم تو چرا جنگ گزینی

من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی

گویی دگری گیر مها شرط نباشد

تو یار نخستین من و باز پسینی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها