0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰۰
چهارشنبه 11 فروردین 1395  4:54 PM

چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش

نمودن روز را در زیر شب پوش

گه از بادام کردن جعبهٔ نیش

گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش

برآوردن برای فتنهٔ خلق

هزاران صبحدم از یک بناگوش

تو خورشیدی از آن پیش تو آرند

فلک را از مه نو حلقه در گوش

پری و سرو و خورشیدی ولیکن

قدح گیر و کمربند و قباپوش

گل و مه پیش تو بر منبر حسن

همه آموخته کرده فراموش

سنایی را خریدستی دل و جان

اگر صد جان دهندت باز مفروش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها