0

غزلیات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۸
چهارشنبه 11 فروردین 1395  4:47 PM

دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد

قوت جانم زد و یاقوت شکر بار نداد

آن درختی که همه عمر بکشتم به امید

دوش در فرقت او خشک شد و بار نداد

شب تاریک چو من حلقه زدم بر در او

بار چون داد دل او که مرا بار نداد

این چنین کار از آن یار مرا آمد پیش

کم ز یک ماه دل و چشم مرا کار نداد

شربتی ساخته بود از شکر و آب حیات

نه نکو کرد که یک قطره به بیمار نداد

هر که او دل به غم یار دهد خسته شود

رسته آنست که او دل به غم یار نداد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها