0

قصاید و قطعات سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۳
چهارشنبه 11 فروردین 1395  3:15 PM

عاشق دین‌دار باید تا که درد دین کشد

سرمهٔ تسلیم را در چشم روشن بین کشد

با قناعت صلح جوید محرم حرمت شود

برگ بی‌برگی به فرق زهره و پروین کشد

دیدهٔ یعقوب را دیدار یوسف توتیاست

سینهٔ فرهاد باید تا غم شیرین کشد

جعفر طیار باید تا به علیین پرد

حیدر کرار باید تا ز دشمن کین کشد

هر خسی از رنگ و گفتاری بدین ره کی رسد

مرد چون صدیق باید تا سم تنین کشد

نور بو یوسف نداری کی رسی در چاه علم

بایزید فقر باید فاقهٔ ماتین کشد

از سعادتها سنایی در سرخس افگند رخت

شکر این از شور بختی محنت غزنین کشد

برگ بی‌برگی نداری گرد آن درگه مگرد

چشم هر نامحرمی کی بار نقش چین کشد

چند ازین دعوی بی‌معنی بی‌برهان تو

مدعی فردا به محشر رخت زی سجین کشد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها