0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۴
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:28 PM

مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید

که در برابر روی تو روی بنماید

چو شانه دست به دندان اگر برم شاید

که شانه در سر زلف تو دست می‌ساید

لطیفه‌ایست دهان تو تا که دریابد

دقیقه‌ایست میان تو تا که بگشاید

عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود

سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید

سر مراز سعادت به دولت عشقت

جز آستان درت هیچ در نمی‌باید

عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند

کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها