0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۶۷
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:24 PM

یار به زنجیر زلف، باز مرا می‌کشد

در پی او می‌روم، تا به کجا می‌کشد

نام همه عاشقان، در ورق لطف اوست

گر قلمی‌ می‌کشد، بر سر ما می‌کشد

هر چه ز نیک و بدست، چون همه در دست اوست

بر من مسکین چرا، خط خطا می‌کشد؟

بار تو من می‌کشم، جور تو من می‌برم

پرده ز رویت چرا، باد صبا می‌کشد؟

خادمه حسن توست، شمسه گردون که اوست

می‌رود و بر زمین، عطف قبا می‌کشد

حسن تو بین کز برم، دل به چه رو می‌برد

وین دل مسکین نگر کز تو چها می‌کشد

بار غمت غیر من، کس نتواند کشید

بر دل سلمان بنه، آن همه تا می‌کشد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها