0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۶۲
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:24 PM

مرا که چون تو پری چهره دلبری باشد

چگونه رای و تمنای دیگری باشد؟

نه در حدیقه خوبی بود چنین سروی

نه در سپهر نکویی چو تو خوری باشد

نه ممکن است نبات خطت بر آن دال است

که خوشتر از لب لعل تو شکری باشد

خیال چشم و رخت تا بود برابر چشم

گمان مبر که مرا خواب یا خوری باشد

به خاک پات که در خاک پایت در اندازم

چو گیسوی تو به هر مویم ار سری باشد

ز عشق آن لب همچون میم، مدام از اشک

زجاج دیده پر از باده ساغری باشد

به حسن تو که وفا پیشه کن، جفا بگذار

وفا مقارن حسن ار چه کمتری باشد

ببین که پاکتر از اشک من بود سیمی

مو یا به سکه رخسار من زری باشد

بیا ببخش بر احوال زاری سلمان

بترس از آن که به حشر داوری باشد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها