0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۹
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:18 PM

بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت

کافرم گر در خیالم، صورتی دیگر گذشت

ای بسا، کز آتش سودای آن مشکین نفس

دود پیچاپیچ من زین آبگون چنبر گذشت

از هوا دل گشت لرزان، در برم چون برگ بید

هر کجا بادی بران، شمشاد و نسرین بر گذشت

تن به پیشت، شمع سان می‌سوخت، در شب تا بمرد

دل به کویت، چون صبا می‌داد جان تا درگذشت

غرقه دریای بی‌پایان هجران را اگر

دستگیری می‌کنی دریاب، کاب از سر گذشت

اشکم افتاد از نظر زان رو، فرو رفت او به خاک

برکشیدم ناله، را تا از ثریا برگذشت

آنچه از خیل خیالت بر سر سلمان گذشت

بر سرش بگذر شبی، تا با تو گوید سرگذشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها