0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۹
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:18 PM

دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست

گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست

کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب

کس را به هیچ حال بران، اطلاع نیست

دنیا خرند اهل مروت به هیچ وجه

ارباب عشق را هوس این متاع نیست

در عاشقی دلا ز ملامت مشو ملول

کاحوال خستگاه هوا جز صراع نیست

در سر ز استماع الست است مستیی

ما را که احتیاج شراب و سماع نیست

چون زلف اگر به تیغ سرم قطع می‌کنی

ما را به مویی، از تو، سر انقطاع نیست

هیچ آتشی به حرقت فرقت نمی‌رسد

وان نیز دیده‌ام به سوز و وداع نیست

سلمان امید مهر از آن ماهرو مدار

زیرا میان این مه و مهر اجتماع نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها