شمارهٔ ۷ - در لافتی
سه شنبه 10 فروردین 1395 2:01 PM
در هوای بارگاهت عقل و دین جان یافته
در فضای پیشگاهت جان و دل والا شده
باد صبحت خاک غیرت بر رخ جنت زده
گرد فرشت آب روی عنبر سارا شده
سدرهات مرسالکان را بیت معمور آمده
حلقهات فردوسیان را عروهالوثقی شده
هر کجا در باب فضلت عقل فصلی خوانده است
انس و جان گویای آمنا و صدنا شده
گر تو دریایی چه داری کان رحمت در کنار
ور تو کانی کی بود کان معدن دریا شده
لطف و فضل و رحمت حق در لبت جا یافته
آفتاب آسمانی دردلت پیدا شده
طاق محراب تو رشک قاب قوسین آمده
نور ماه قبهات یاقو او ادنی شده
آفتاب کبریا دریای در لافتی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.