0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۳۰
دوشنبه 2 فروردین 1395  2:26 PM

بیار ای لعبت ساقی شرابی

بساز ای مطرب مجلس ربابی

چو دور عشرت و جامست بشتاب

که هر دم می‌کند دوران شتابی

دل پرخون من چندان نماندست

که بتوان کرد مستی را کبابی

خوشا آن صبحدم کز مطلع جام

برآید هر زمانی آفتابی

الا ای باده پیمایان سرمست

بمخموری دهید آخر شرابی

گرم از تشنگی جان برلب آید

مگر چشمم چکاند برلب آبی

شد از باران اشک و بادهٔ شوق

دلم ویرانی و جانم خرابی

مگر بستست جادوی تو خوابم

که شبها شد که محتاجم بخوابی

چرا باید که خواجو از تو یکروز

سلامی را نمی‌یابد جوابی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها