0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۸۵
دوشنبه 2 فروردین 1395  1:32 PM

ما به نظارهٔ رویت بجهان آمده‌ایم

وز عدم پی بپیت نعره زنان آمده‌ایم

چون دل گمشده را با تو نشان یافته‌ایم

از پی آن دل پرخون بنشان آمده‌ایم

گر برآریم فغان از غم دل معذوریم

کز فغان دل غمگین بفغان آمده‌ایم

زخم شمشیر ترا مرهم جان ساخته‌ایم

لیکن از درد دل خسته بجان آمده‌ایم

قامت از غم چو کمان کرده و دل راست چو تیر

در صف عشق تو با تیر و کمان آمده‌ایم

بی تو از دوزخ و فردوس چه جوئیم که ما

هم ازین ایمن و هم فارغ از آن آمده‌ایم

چون نداریم سکون بی نظر مغبچگان

ساکن کوی خرابات مغان آمده‌ایم

اگر آن جان جهان تیغ زند خواجو را

گو بزن زانکه مبرا ز جهان آمده‌ایم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها