0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۲۷
دوشنبه 2 فروردین 1395  12:41 PM

ای لبت میگون و جانم می پرست

ما خراب افتاده و چشم تو مست

همچو نقشت خامهٔ نقاش صنع

صورتی صورت نمی‌بندد که بست

دین و دنیا گر نباشد گو مباش

چون تو هستی هر چه مقصودست هست

در سر شاخ تو ای سرو بلند

کی رسد دستم بدین بالای پست

تا نگوئی کاین زمان گشتم خراب

می نبود آنگه که بودم می پرست

مست عشق آندم که برخیزد سماع

یکنفس خاموش نتواند نشست

آنکه از دستش ز پا افتاده‌ام

کی بدست آید چو من رفتم ز دست

دل درو بستیم و از ما درگسست

عهد نشکستیم و از ما برشکست

باز ناید تا ابد خواجو به هوش

هر که سرمست آمد از عهد الست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها