غزل شمارهٔ ۷۵
دوشنبه 2 فروردین 1395 12:36 PM
دلبرا سنبل هندوی تو در تاب چراست
زین صفت نرگس سیراب تو بیخواب چراست
چشم جادوی تو کز بادهٔ سحرست خراب
روز و شب معتکف گوشه محراب چراست
نرگس مست تو چون فتنه ازو بیدارست
همچو بخت من دل سوخته در خواب چراست
مگر از خط سیاه تو غباری دارد
ورنه هندوی رسن باز تو در تاب چراست
جزع خونخوار تو گر خون دلم میریزد
مردم دیدهٔ من غرقهٔ خوناب چراست
از درم گر تو بر آنی که برانی سهلست
این همه جور تو با خواجو ازین باب چراست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.