0

قطعات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۰۱ - در حسرت عمر گذشته
دوشنبه 2 فروردین 1395  11:50 AM

گنج عمری داشتی خاقانیا

کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید

شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق

خواه درویش است، خواهی پادشاه

از کیا درگیر کز زر یافت تاج

تا شبانی کز گیا دارد کلاه

بامدادان روز چون سر برزند

بر همه یکسان درآید شام‌گاه

هرکه را بی‌صرف کم شد نقد عمر

هست مغبون اندر این بازارگاه

عمر کاهد تن گدازد دور چرخ

اینت چرخ تن گداز عمر کاه

جزوی از من کم شود، جزوی ز میر

روزی از من بگذرد، روزی ز شاه

از گدائی چون من و میری چو تو

عمر یکسان می‌ستاند سال و ماه

کام ثعبان را چه خرچنگ و چه مور

سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه

آتش سوزان و داس تیز را

یک صفت باشد تر و خشک گیاه

شمع را از باد کی باشد امان؟

پنبه را ز آتش کجا باشد پناه

شاه محجوب است و من آگه ز کار

شاه مشغول است و من فارغ ز جاه

بلکه من آزادم او در بند آز

بلکه من آگاهم او غافل ز راه

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها