شمارهٔ ۲۲۸ - این قطعه را ارتجالا ساخته و به دار الخلافهٔ بغداد فرستاده است
دوشنبه 2 فروردین 1395 11:39 AM
چو آسمان ورق عهد مقتفی بنوشت
برآمد آیت مستنجد از صحیفهٔ حال
چو صبح صادق دین را نهفت ظل ابد
برآمد از پس صبح آفتاب عرش ظلال
چه آفتاب که سهمش چو آفتاب از ابر
روان کند خوی تب لرزه از مسام جبال
چو در چهار در ملک شد به چهار جهت
مثال نور فرستاد آفتاب مثال
که آفتاب چو کرد از هوا صحیفهٔ سیم
مثال نور نویسد بر او قلم تمثال
ببین مثال خلافت به دست نور الدین
که بهر دست سلاطین کنند حرز کمال
فلک چو عود صلیبش بر اختران بندد
که صرعدار بوند اختران به گاه زوال
خجسته نائب صدر الخلافه عون الدین
که از شمایلش آبستن است باد شمال
چو پیک خواجه به دار الخلافه باز رسد
سلام بنده رساند به آستان جلال
دریغ ننگ مجال است و بر نمیتابد
که راندمی به ثنای خلیفه سحر حلال
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.