0

قصاید خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۰ - وله ایضا
دوشنبه 2 فروردین 1395  9:36 AM

مایهٔ سودا در این صداع چه چیز است

سود محاکا در این حدیث چه لاف است

معجز این گر نهنگ بحر فشان است

حجت آن اژدهای کوه شکاف است

از پی یک صره‌ای ز سیم و زر زرد

بر دو محک سپیدشان چه مصاف است

هر دو چو صبح از عمود گنبد کافند

صبح بلی از عمود گنبد کاف است

آب زدند آسیای کام ز کینه

کینه چه دارند کاسیا به کفاف است

هر دو الوفند و از سر دو الفشان

از پی میم است جنگ نز پی کاف است

بر در تسعین کنند جنگ شبان روز

درگه عشرین ز جنگ هر دو معاف است

گر ز یک انگشتری خاصهٔ جمشید

دیو چهارم به پیششان به طواف است

دیو دلی می‌کنند بر سر خاتم

خاتم جمشید داشتن نه گزاف است

ناف بر این شغلشان زده است زمانه

خاک چنین شغل خون آهوی ناف است

بس کن خاقانیا مطایبه زیرا

باطن او درد و ظاهرش همه صاف است

ساحری از قاف تا به قاف تو داری

مشرق و مغرب تو را دو نقطهٔ قاف است

قبلهٔ هرکس کسی است قبلهٔ جانت

تاج سر خاندان عبد مناف است

بر شعرا نطق شد حرام به دورت

سحر حلال آنکه با دم تو مضاف است

بافتن ریسمان نه معجزه باشد

معجز داود بین که آهن باف است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها