0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۹۷
یک شنبه 1 فروردین 1395  6:14 PM

از روی تو فروزد شمع سرای عیسی

وز عارض تو خیزد نور شب تجلی

ای صید دام حسنت شیران روز میدان

وی مست جام عشقت مردان راه معنی

آتش پرست رویت جان هزار زردشت

بستهٔ صلیب زلفت عقل هزار عیسی

رضوان به روی تو دید این تیره خاکدان را

گفت اینت خوب جائی، خوشتر ز خلد ماوی

هر دل که رفت نزهت در باغ زلفت آرد

دارد چراگه جان در زیر شاخ طوبی

ای بی‌نمک به هجران خوش کن به وصل عیشم

دانی مزه ندارد بی‌تو ابای دنیی

با من که هست جانی مانده ز دست قهرت

در پای تو فشاندم، کردی قبول یانی

خاقانی از دل و جان برخی روی تو شد

گرچه ز وصلت او را دولت نداد برخی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها