0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۸۷
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:26 PM

روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن

زلف است تعالی الله یا تافته دام است آن

هر سال بدان آید خورشید به جوزا در

تا با کمر از پیشت گویند غلام است آن

در عهد تو زیبائی چیزی است که خاص است این

در عشق تو رسوائی کاری است که عام است آن

جانی که تو را شاید بر خلق فرو ناید

چیزی که تو را باید بر خلق حرام است آن

گفتم که به صبر از تو هم پخته شود کارم

امروز یقینم شد کاندیشهٔ خام است آن

من بستهٔ دام تو، سرمست مدام تو

آوخ که چه دام است این یارب چه مدام است آن

شب‌های فراقت را صبحی که پدید آید

با بیم رقیبانت هم اول شام است آن

یک جام نخست تو بربود مرا از من

از جام دوم کم کن نیمی که تمام است آن

بی‌لام سر زلفت نون است قد چاکر

ای ماه چه نون است این یا نیز چه لام است آن

گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم

صادقتر ازو عاشق بنمای کدام است آن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها