0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۸۲
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:25 PM

ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من

گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من

من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم

پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من

رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی

خون من خورد و ندید از دوستی در روی من

بس که از زاری زبانم موی و مویم شد زبان

کو مرا کشت و نیازرد از برون یک موی من

ترک بلغاری است قاقم عارض و قندز مژه

من که باشم تا کمان او کشد بازوی من

تا ز دستم رفت و هم‌زانوی نااهلان نشست

شد کبود از شانهٔ دست آینهٔ زانوی من

بوی وصلش آرزو می‌کردم او دریافت گفت

از سگان کیست خاقانی که یابد بوی من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها