0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۸
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:10 PM

وصل تو به وهم در نمی‌آید

وصف تو به گفت برنمی‌آید

شد عمر و عماری وصال تو

از کوی امید در نمی‌آید

وصل تو به وعده گفت می‌آیم

آمد اجل، او مگر نمی‌آید

زان می که تو را نصیب خصمان است

یک جرعه مرا به سر نمی‌آید

افسون مسیح بر تو می‌خوانم

افسوس که کارگر نمی‌آید

خاقانی کی رسد به گرد تو

چون دولت راهبر نمی‌آید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها