0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۴
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:06 PM

کیست که در کوی تو فتنهٔ روی نیست

وز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست

فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنک

راستی کار او جز خم موی تو نیست

روی تو جان پرورد خوی تو خونم خورد

آه که خوی بدت در خور روی تو نیست

با غم هجران تو شادم ازیرا مرا

طاقت هجر تو هست طاقت خوی تو نیست

روی من از هیچ آب بهره ندارد از آنک

آب من از هیچ روی بابت جوی تو نیست

بوی تو باد آورد دشمن بادی از آنک

جان چو خاقانیی محرم بوی تو نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها