0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:01 PM

طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را

خوی تو یاری‌گر است یار بدآموز را

دستخوش تو منم دست جفا برگشای

بر دل من برگمار تیر جگردوز را

از پی آن را که شب پردهٔ راز من است

خواهم کز دود دل پرده کنم روز را

لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان

راه برون بسته‌ام آه درون سوز را

دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو

قدر تو چه داند صدف در شب‌افروز را

گر اثر روی تو سوی گلستان رسد

باد صبا رد کند تحفهٔ نوروز را

تا دل خاقانی است از تو همی نگذرد

بو که درآرد به مهر آن دل کین توز را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها