0

تحفة‌الاحرار از هفت اورنگ جامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۱۴ - حکایت درازدستی وزیر
یک شنبه 1 فروردین 1395  4:35 PM

دست قلمساش جدا ساختی

چون قلم از بند برانداختی

هر که گرفتی ز هوا دست او

پایهٔ اقبال شدی پست او

دست وزارت به وی آراستی

جان حسود از حسدش کاستی

روزی ازین قاعدهٔ ناپسند

ساخت جدا دست وزیری ز بند

دست بریده به هوا برفکند

تاش بگیرند، صلا در فکند

چشم خرد کرد فراز آن وزیر

دست دگر کرد دراز آن وزیر

دست خود از بی‌خردی خود گرفت

بهر وزارت ره مسند گرفت

تجربه نگرفت ز دست نخست

دست خود از دست دگر نیز شست

جامی از آن پیش که دست اجل

دست تو کوتاه کند از عمل

دست امل از همه کوتاه کن

در صف کوته‌املان راه کن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها