0

تحفة‌الاحرار از هفت اورنگ جامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۸ - حکایت بیرون کشیدن تیر از پای شاه ولایت علی (ع)
یک شنبه 1 فروردین 1395  4:34 PM

روز احد چون صف هیجا گرفت

تیر مخالف به تنش جا گرفت

غنچهٔ پیکان به گل او نهفت

صد گل راحت ز گل او شکفت

روی عبادت سوی مهراب کرد

پشت به درد سر اصحاب کرد

خنجر الماس چو بفراختند

چاک بر آن چون گل‌اش انداختند

غرقه به خون غنچهٔ زنگارگون

آمد از آن گلبن احسان برون

گل گل خونش به مصلا چکید

گفت: چو فارغ ز نماز آن بدید

«اینهمه گل چیست ته پای من

ساخته گلزار، مصلای من؟»

صورت حال‌اش چو نمودند باز

گفت که: «سوگند به دانای راز،

کز الم تیغ ندارم خبر

گرچه ز من نیست خبردار تر

طایر من سد ره نشین شد، چه باک

گر شودم تن چو قفس چاک چاک؟»

جامی، از آلایش تن پاک شو!

در قدم پاکروان خاک شو!

باشد از آن خاک به گردی رسی

گرد شکافی و به مردی رسی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها