نکوهش بیجا
یک شنبه 1 فروردین 1395 4:18 PM
سیر، یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بوئی
گفت، از عیب خویش بیخبری
زان ره از خلق، عیب میجوئی
گفتن از زشتروئی دگران
نشود باعث نکوروئی
تو گمان میکنی که شاخ گلی
بصف سرو و لاله میروئی
یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینوئی
خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کوئی
ره ما، گر کج است و ناهموار
تو خود، این ره چگونه میپوئی
در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گوئی
ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمیشوئی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.