0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۸۶
جمعه 30 بهمن 1394  9:59 AM

عمر که بی‌او گذشت، ذوق ندیدیم ازو

دل بر شادی نخورد، تا ببریدیم ازو

دست تمنای ما شاخ امیدی نشاند

لیک به هنگام کار میوه نچیدیم ازو

چند جفا گفت و زو دل نگرفتیم باز

چند ستم کرد و رو در نکشیدیم ازو

گر چه ستمگار بود خاطر ازو برنگشت

ور چه جفا پیشه داشت ما نرمیدیم ازو

از پی چندین طلب دل چو ز باغ رخش

سیب گزیدن نیافت، دست گزیدیم ازو

زو دل ما بعد ازین عشوه نخواهد خرید

کاتش ما برفروخت هر چه خریدیم ازو

گر زتو پرسند: کیست عاشق دیوانه؟ گو

ما، که نشان وفا می‌طلبیدیم ازو

باز شنیدیم: کو آتش ما می‌کشد

رو، که به جز باد نیست هر چه شنیدیم ازو

بر سر خوان لبش، پیش حسودان ما

آن همه حلوا چه سود؟ چون نچشیدیم ازو

چون به در دل رسی،رنگ رخ اوحدی

خود بتو گوید که: ما در چه رسیدیم ازو؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها