0

هندوئيسم و انديشه انتظار

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

هندوئيسم و انديشه انتظار
دوشنبه 21 دی 1394  9:22 PM

بشريت سال ها است كه در آرزويي بس بزرگ بي قرار است. توده هاي مواج و عظيم انساني هر كدام به فراخور حال و مجال دين خويش در انتظار تشكيل آرمان شهري دنيايي مي باشند؛ جهان شهري كه عدالت، رهيدگي از بند اسارت ها و دلبستگي شيرين معنوي چاشني آن باشد.

از اين رو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجي و اصلاح گر توانمند و بزرگ جهاني از آرمان هاي مشترك تمام اديان و مذاهب زنده دنيا به شمار مي رود. اما اين مسأله در مذهب شيعه به گونه اي متمايز مطرح است. چرا كه هويت اساسي شيعه و رمز ماندگاري، پويش و جوشش آن در طول تاريخ در پيوند با انديشه سرخ حسيني و اميد سبز مهدوي معنا مي شود. شيعيان همواره با تني زجر ديده و محنت كشيده ولي با چشماني پر از انتظار، دل هايي مالامال از نور اميد و دستاني توانمند و شورآفرين، دل در گرو آمدن آن يار غائب از نظر داشته اند. در هم تنيدگي شور سرخ و انتظار سبز براي شيعه هويتي پيچيده پديد آورده است و همين ويژگي است كه سبب به خطا رفتن بسياري از تحليل ها گشته، آنان را در دام عينيت گرايي مي اندازد.
واقعه انقلاب اسلامي و بنيان هاي شيعي آن از سويي و از ديگر سو توان چشمگير و طاقت بالاي آن در پشت سر نهادن بحران هاي پديد آمده از سوي دشمنانش، نگاه بسياري را به طرف شيعه جلب نموده است. اما آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است اثبات انديشه انتظار از ديدگاه شيعه يا ديگر اديان نيست1، بلكه اين مقاله در صدد است تا ديدگاه معتقدان به منجي را درباره چگونگي رسيدن وي به قدرت، مورد ملاحظه و بررسي قرار دهد.
پيشاپيش ذكر اين نكته لازم است كه با توجه به شرايط موجود جهاني؛ يعني تسلط جهان يهودي ـ مسيحي بر فن آوري و سيطره مسلمانان بر بخش عظيمي از ذخاير انرژي و نقاط راهبردي دنيا، اين گفتار نيز بيشترين توان خود را در اين زمينه به كار خواهد گرفت.
هندوئيسم و انديشه انتظار
پيروان هندوئيسم مانند ديگر اديان در اصل قيام نجات بخش انسان ها هيچ ترديدي روا نمي دارند و در كتاب هاي گوناگون خود با صراحت از آن سخن به ميان مي آورند. در كتاب جوك ـ يكي از كتب هنديان ـ در رابطه با ويژگي هاي مصلح چنين آمده است: «سر انجام دنيا به كسي برمي گردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد.2» و در جاي ديگر «شاكموني» پيامبر هندوها در كتاب خود نسبت منجي را به سيد خلايق مي رساند و ثمره قيام وي را خاطر نشان مي سازد: «پادشاهي دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان كشن بزرگوار تمام شود. او كسي باشد كه بر كوه هاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و بر ابرها سوار شود و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد.3» يا آن كه هدايت انسان ها را از ويژگي حكومت وي دانسته و در كتاب «دداتك» اين گونه مي آورد: «دست حق در آيد و جانشين آخر ممتاطا ظهور كند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد و همه جا خلايق را هدايت كند.4»
اما جالب آن جا است كه هندوئيسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرايي و گريز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قيام آخر الزمان، از واژه هايي همچون شمشير، هلاكت شريران و... سود مي برد.
هندوها رهبر آخرالزمان را با نام كلكي و يكي از جلوه هاي دهگانه خداي حفظ كننده (ويشنو Vishu) مي دانند و وي را اين گونه ترسيم مي كنند: «اين مظهر ويشنو در انقضاي كلي يا عصر آهن سوار بر اسبي سفيد، در حالي كه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر مي شود و شريران را هلاك مي سازد و خلقت را از نو تجديد و پاكي را رجعت مي دهد. اين مظهر دهم در انتهاي عالم ظهور خواهد كرد.5»
اما آنچه مهم است آن است كه هندوئيسم به همين ميزان پيشگويي بسنده كرده، به هيچ عنوان در صدد مغلوب سازي انديشه هاي رقيب برنيامده، از هندوئيسم يك انديشه غالب و پيروز نمي سازد و آن را به صورت ديني جهان شمول كه طاقتِ بر دوش كشيدن حكومت جهاني را دارد، معرفي نمي كند.
زرتشتيان
در هزاره گرايي زردشتيان، انتظار ظهور سه منجي از نسل زردشت مطرح است. اين اصلاح طلبان، يكي پس از ديگري جهان را پر از داد خواهند كرد. هوشيدر، هزار سال پس از زردشت، هوشيدر ماه دو هزار سال پس از وي و سوشيانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان پايان خواهد يافت6.
جاماسب حكيم در كتاب جاماسب نامه، به نقل از زردشت جزئيات ظهور سوشيانس را مي آورد: «مردي بيرون آيد از زمين تازيان، بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روي به ايران نهد و آباداني كند و زمين را پر از داد كند. سوشيانس «نجات دهنده بزرگ» دين را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر، هم گفتار و هم كردار گرداند.7»
و در يكي ديگر از كتاب هاي مذهبي زردشتيان اين گونه مي خوانيم: «لشكر اهريمنان با ايزدان دائم در روي خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالبا پيروزي با اهريمنان باشد. آن گاه پيروزي بزرگ از طرف ايزدان مي شود و اهريمنان را منقرض مي سازند و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلي خود رسيده، بني آدم بر تخت نيك بختي خواهد نشست.8»
همان گونه كه پيداست، در آيين زردشت اگر چه سوشيانس را از تبار زردشت مي داند، اما در حكايتي غير متعصبانه منجي را متدين به آيين جد خويش دانسته، سرزمين اعراب را آغاز گاه قيام معرفي مي كند.
در رويكرد پيروان اوستابه آخرالزمان نيز مانند هندوئيسم يك نگاه حكايت گرايانه به چشم مي خورد. زردشتيان ضمن آن كه بر نبرد خير و شر تأكيد مي كنند، اما به روشني مرز آن ها را مشخص نمي سازد. از اين رو نمي توان انديشه هزاره گرايي زردشتيان را تفكري هماورد طلب و ستيزه جو به شمار آورد.
يهوديان و مسيح موعود
آن گونه كه بررسي ها نشان مي دهد، پيش از اسارت قوم يهود و آوارگي آنان توسط آشوريان، انديشه ظهور منجي در ادبيات مذهبي، غير مذهبي، اساطير و افسانه ها و روايات مكتوب و شفاهي بني اسرائيل جايي نداشته است.
تنها در سده دوم پيش از ميلاد بود كه ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افكار يهود توسعه يافت9 و دانيال نبي به دنبال رنج هاي پياپي قوم يهود، پايان زجرها را نويد داد: «و در ايام اين پادشاهان، يهوه خداي آسمان ها سلطنتي را كه تا ابد جاويد مي ماند، بر پا خواهد نمود و اين سلطنت به قومي ديگر غير از بني اسرائيل منتقل نخواهد شد، بلكه تمامي آن سلطنت ها را خرد كرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش براي هميشه پايدار و جاودان خواهد ماند.»10
اشعياي پيامبر نيز در پيشگويي هاي خود مژده آمدن مسيح را داد و گفت: «براي ما ولدي و پسري بخشيده مي شود كه سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداي قادر و پدر سرمدي و سرور و سلامتي خوانده خواهد شد. ترقي سلطنت و سلامتي او را بر كرسي داوود و بر كشور وي پاياني نخواهد بود، تا آن كه انصاف و عدالت را براي هميشه استوار سازد.11»
البته شايان توجه است كه قوم يهود به عنوان مردمي ديندار همواره به آينده خويش اميدوار بودند و اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود كه: «اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع گردد.12» با اين وجود آنان پس از نخستين ويراني شهر قدس، هميشه در انتظار رهبر الهي، قدرتمند و پيروزي آفرين بودند تا اقتدار و شكوه «قوم برگزيده» را احيا كند.
يهوديان بر مبناي آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند مي پنداشتند. در زبور آمده است: «زيرا كه شريران منقطع خواهند گشت و متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زماني شرير نخواهد بود اما حكيمان (صالحان) وارث زمين خواهند گشت و ميراث آن ها خواهد بود تا ابد الآباد. زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد و ملعونان وي منقطع خواهند گشت.13»
اين انديشه وقتي با پيش گويي هاي صريح اشعيا در هم آميخت، نيرو و اميدي تازه در رگ هاي يهود جريان يافت. ايشان كلام اشعيا را در حافظه خود به خوبي حفظ كردند و آن را دستمايه عشق به آينده اي روشن و افتخارآميز قرار دادند، آنجا كه مي گويد: «نهالي از تنه، يَسّي (پدر داوود) بيرون آمده، شاخه اي از ريشه هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشي او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوش هاي خويش تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لب هاي خود خواهد كشت. كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت.»
سپس اشعيا به گونه اي كنايه آميز به صلح جهاني در آن دوران اشاره مي كند و ادامه مي دهد: «گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم و طفل كوچك آن ها را خواهد راند... طفل شير خواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفلِ از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت و در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهد كرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب هايي كه دريا را مي پوشاند.14»
اما صفنياي پيامبر به نابودي رهبران دولت ها اشاره مي كند و آن را مقدمه جهان شمولي دين يهود مي داند. او مي گويد: «به منظور گردآوري طوايف بشر بر يك دين حق، سلاطين دول مختلف را نابود كنيم. آن وقت برگردانيم به قوم ها لب پاكيزه را براي خواندن همگي به نام خداي و عبادت كردن ايشان به يك روش.15»
همان گونه كه تا كنون مشاهده نموديد، انديشه حكومت جهاني مصلح بر اساس دين يهود ويژگي هايي متفاوت از هندوئيسم و زردشت دارد. زيرا كه آنان:
1 ـ خود را قوم برگزيده و وارث زمين مي دانند.
2 ـ منجي را از نسل داوود دانسته، از اين رو وي را متدين و مروّج آيين موسايي مي پندارند.
3 ـ نبرد با سلاطين و دولت ها و نابودي آنان را مقدمه حكومت جهاني منجي يهود برمي شمرد.
4 ـ هر كس كه در برابر نجات دهنده قرار گيرد شرير شمرده شده، مشمول عذاب و خذلان مي گردد.
اگر چه تمامي اين موارد، از انديشه انتظار نجات دهنده در دين يهود، تفكري مهاجم ترسيم مي كند اما واقعيت آن است كه يهوديان در طول تاريخ به اين مسأله از دريچه اي مذهبي نگريسته، انتظار را يك وظيفه مقدس به شمار آورده اند، تنها پس از ورود صهيونيسم سياسي به دنياي يهود بود كه زاويه نگاه برخي يهوديان به اين مسأله عوض گشت و تشكيل يك حاكميت سياسي را راهگشاي «عصر مسيحا» دانستند. هم اكنون صهيونيست ها با سوء استفاده از تغيير نگرش به وجود آمده، خود را به عنوان منتظران واقعي مسيحا معرفي كرده، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذاري رژيم اسرائيل (پنجم ماه ايّار عبري)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا مي كنند: «اراده خداوند، خداي ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادي باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد.16»
بي گمان طرز تلقي صهيونيسم از مقوله انتظار و ظهور منجي، يكي از بينش هاي چالش آفرين و بحران ساز فراروي معتقدان به آخرالزمان مي باشد. چرا كه تكيه بيش از اندازه بر نژاد و قوميت، اين مكتب را دچار نوعي تماميت خواهي غير عادلانه نموده، ظرفيت هاي گفت و گو را از آن گرفته است. از اين رو انتظار مسيحا در انديشه صهيونيسم دچار نوعي فلج ذاتي است كه توانايي مبادله افكار و تفاهم را ندارد17.
مسيحيان و بازگشت مسيح
انديشه بازگشت عيسي عليه السلام يكي از باورهاي جامعه مسيحيت را تشكيل مي دهد. اين شوق و انتظار در بخش هاي قديمي تر عهد جديد مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونيكيان به خوبي منعكس شده است، اما در رساله هاي بعدي مانند رساله هاي پولس به تيموتاؤس و تيطس، همچنين رساله پطرس، به بعد اجتماعي مسيحيت توجه گشته است. اين مسأله از آن جا ناشي مي شد كه با گذشت زمان پي بردند كه بازگشت مسيح بر خلاف تصور آن ها نزديك نيست18، هر چند اقليتي از آنان بر اين عقيده باقي ماندند كه عيسي به زودي خواهد آمد و حكومت هزار ساله خود را تشكيل خواهد داد؛ حاكميتي كه به روز داوري پايان خواهد يافت. از همين رو از دير باز گروه هاي كوچكي به نام هزاره گرا در مسيحيت پديد آمدند كه تمام سعي و تلاش خود را صرف آمادگي براي ظهور دوباره عيسي در آخر الزمان مي كنند19.
البته وجود آياتي در انجيل اين حالت انتظار را تشديد مي كند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهاني معرفي مي كند. به عنوان مثال در انجيل متّا از زبان عيسي عليه السلام اين گونه نقل شده است كه: شما نمي توانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد؛ زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشري از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهي ندارد؛ حتي فرشتگان، تنها خدا آگاه است.20»
يا آن كه در انجيل لوقا اين چنين آمده است: «مسيح مي گويد: هميشه آماده باشيد، زيرا كه من زماني مي آيم كه شما گمان نمي بريد.21»
روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه لاي انجيل به چشم مي خورد، مثلا در انجيل آمده است: «كمرهاي خود را بسته و چراغ هاي خود را افروخته بداريد. بايد مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود را مي كشند كه چه وقت از عروسي مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بي درنگ براي او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتي كه شما گمان نمي بريد، پسر انسان مي آيد.22»
مسيحيت ضمن تأكيد بر غير منتظره بودن بازگشت عيسي، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتي الهي در راستاي حكومت الهي آسمان ها ارزيابي مي كند23.
علاوه بر اين ظهور مسيح را يگانه راه حل براي ادامه حيات و زندگاني بر مي شمرد24. عيسي را منجي انسان ها و پادشاه پادشاهان معرفي مي كند25. وي بر اساس سخنان دانيال نبي سيستم اجتماعي، اقتصادي، سياسي، تربيتي و مذهبي جهان را عوض خواهد كرد و جهاني بر مبناي راه و روش خدا بنا مي كند26. مسيحيان همچنين براي ظهور حضرت عيسي بن مريم علاماتي قائل مي باشند: «عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار مي گردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرت هاي آسماني نيز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسماني اشكار خواهد شد و سپس تمامي قبائل زمين نگران و غمگين مي گردند و آنگاه عيسي از ابرهاي آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد.27»
در انجيل مرقس نيز ضمن تاكيد بر مضامين گذشته، به جمع آوري ياران توسط مسيح اشاره شده است: «سپس عيسي با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايين ترين نقطه زمين جمع خواهد كرد.28»
روايات اسلامي نيز بر آمدن حضرت مسيح عليه السلام صحه مي گذارند. از جمله آن كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «وَالَّذي نَفْسي بِيَدِهِ لَيُوشَكَنَّ اَنْ يُنَزَّلَ فيكُمُ ابْنُ مَرْيَمَ حَكَما عَدْلاً وَ اِماما مُقْسِطا؛ سوگند به آن كه جانم به دست او است به طور يقين عيسي بن مريم به عنوان داوري عادل و پيشوايي دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد.29»
همچنين مفسران در تفسير آيه 159 سوره نساء آن رابا بازگشت حضرت مسيح در آخر الزمان مرتبط مي دانند و اين آيه را در همين رابطه ارزيابي مي كنند30. به هر حال مسأله فرود آمدن مسيح عليه السلام و بازگشت وي در آخرالزمان از نقاط مشترك انديشه انتظار نزد مسلمانان و مسيحيان است. البته اسلام در اين رابطه منجي موعود را مهدي عليه السلام معرفي نموده، او را پيشواي آخرالزمان معرفي مي كند: «كَيْفَ بِكُمْ (اَنْتُمْ) اِذا نَزَلَ عيسَي بْنُ مَرْيَمَ فيكُمْ وَ اِمامُكُمْ مِنْكُمْ؛ چگونه خواهيد بود، آنگاه كه عيسي بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواي شما از خود شما باشد.31» يا آنكه در روايتي ديگر از قول امام باقر عليه السلام نقل شده است: «يَنْزِلُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ اِلَي الدُّنْيا فَلا يَبْقي اَهْلُ مِلَّةِ يَهُوديٍّ وَ لا نَصْرانيٍّ اِلاّ آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يُصَلّي خَلْفَ الْمَهْديِّ؛ پيش از قيامت، [عيسي] به دنيا فرود مي آيد و هيچ كس از ملت يهود و مسيحي نمي ماند مگر آنكه پيش از مرگ به او ايمان آورد و [آن حضرت[ پشت سر مهدي عليه السلام نماز مي گذارد.32»
بي گمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است كه روايات اسلامي و اعتقادات مسيحي در رابطه با ظهور از نزديكي فراواني برخوردار مي باشند. مقايسه خبرهاي رسيده از روايات اسلامي در رابطه با پيشرفت غير قابل تصور علوم در زمان ظهور33؛ ايجاد رفاه اجتماعي34؛ علائم ظهور35 و ديگر موارد، با آنچه آمد به روشني اين مدعا را ثابت مي كند.
اين مسأله به خودي خود مي تواند زمينه هاي گفت وگو و هم انديشي بين انتظار اسلامي و مسيحي را فراهم آورد. ناگفته نماند كه حتي در برخي از انجيل هاي مورد پذيرش گروهي از پروتستان ها، به روشني از ظهور نجات دهنده اي صحبت به ميان مي آيد كه از فرزندان پيامبر عربي است: «مسيح در وصاياي خود به شمعون پطرس مي فرمايد: اي شمعون! خداي من فرمود، تو را وصيت مي كنم به سيد انبيا كه بزرگ فرزندان آدم و پيغمبران امي عربي است. او بيايد، ساعتي كه فرج قوي گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پر كند.36»
بازگشت مسيح از زاويه اي ديگر
همان گونه كه پيش از اين گذشت هزاره گرايي در ميان مسيحيت همواره وجود داشته است. اين انديشه اگر چه در طول تاريخ داراي اوج و افول هاي بسيار بوده است اما همينك با گذر از قرن بيستم و ورود به قرن بيست و يكم اميدهاي تازه اي را پديد آورده است. با نگاهي به پايگاه هاي اينترنتي و حجم گسترده اطلاعات آن ها، شور انتظار به راحتي قابل لمس است37. اين مسأله به تنهايي خطر خيز نيست، اما اگر اين مطلب را به علاوه وقوع انقلاب اسلامي، ادعاي زمينه سازي ظهور ـ كه به وسيله برخي روايات نيز تأييد مي شود 38ـ، نگاه جهان شمول اسلام،39 جذابيت هاي ذاتي شيعه و محتواي غني آن در نظر بگيريم، مسأله پيچيده تر خواهد شد. حال اگر به آنچه گذشت تماميت طلبي غرب، نظريه جهاني سازي، انديشه پايان تاريخ فكوياما و جنگ تمدن ها را بيافزائيم خواهيم ديد، انديشه انتظار يكي از ميادين چالش خيز بين جهان اسلام به ويژه ايران و دنياي غرب است. ساخت فيلم هاي روز استقلال، آرماگدون و ماتريس در پايان دهه نود و نوشته آداموس در دهه هشتاد نمادي از همين تقابل است. تقابلي كه با گذشت زمان روز به روز جدي تر مي شود.
منتظران هارمجدون (آرماگدون)
يكي از مواردي كه همواره در انديشه انتظار مسيحيت و اسلام به عنوان چالش مطرح مي گشته است، نبرد آخر الزمان است. با نگاهي به تاريخ اروپا و آمريكا مي بينيم كه در مقاطعي حساس رهبران آنان با اشاراتي كوتاه و بسيار مبهم مطالبي را بيان مي داشتند كه حكايت گر انديشه هاي دروني حاكم بر آن ها بوده است.
ناپلئون وقتي به دشت جرزال ميان جليله و سامريه ـ حوالي كرانه غربي رود اردن ـ رسيد، گفت: «اين ميدان بزرگ ترين نبرد جهان است.40» وي اين مطلب را بر اساس آموزه هاي انجيلي ابراز داشت. اما به نظر نمي رسد هيچ پژوهشگر مسلماني اين گفتار وي را ـ كه در تاريخ ثبت شده است ـ مورد توجه، تجزيه و تحليل قرار داده باشد.
بيش از صد سال بعد هنگامي كه فرانسه توانست با سوء استفاده از ضعف امپراطوري عثماني، سوريه و لبنان را به دست آورد، ژنرال گورو فرمانده فرانسوي و فاتح دمشق در حالي كه پاي خود را با تنفر و تكبر تمام بر مزار صلاح الدين ايوبي گذاشته بود اظهار داشت: «هان اي صلاح الدين ما بازگشتيم.»
اين رفتار متفرعنانه مخصوص اين فرمانده فرانسوي نبود. آلن بي، ژنرال انگليسي نيز كه خود در جنگي ديگر در زمان جنگ جهاني اول در هارمجدون پيروزي ارزشمندي را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس سرمست از پيروزي خويش در برابر كنيسه قيامت ابراز داشت: «امروز جنگ هاي صليبي به پايان رسيد.» اين حادثه براي يهوديان از چنان اهميتي برخوردار بود كه اسرائيل زانگوئيل آن را «جنگ هشتم صليبي» ناميد41.
در ادامه، خط سير اين انديشه را در رفتار جنگ جويانه آيزنهاور رئيس جمهور جمهوريخواه آمريكا در دهه پنجاه پي مي گيريم. وي اعلام كرد: «بزرگترين جنگي كه در پيش داريم جنگي است براي تسخير افكار انسان ها.42» اما وي ابراز نداشت كه سخن وي در واقع روشي براي تحقق نظريه حمبس برونهام در كتاب مبارزه براي جهان است كه نوشته بود: «هدف ما ايجاد دولت جهاني آمريكايي است، به گونه اي كه با دول جهان به رقابت برخيزد.43»
در پي اين طرز تفكر تند و مهار گسيخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ريگان، تفكر مذهبي وي در رابطه با مشيت الهي، جنگ براي نابودي دشمنان خدا و حكومت هزار ساله مسيح44 روبرو مي گرديم. پس از ريگان بوش ـ پدر ـ با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي نظريه نظم نوين جهاني را مطرح مي سازد و فرزندش پس از حوادث يازده سپتامبر بار ديگر با نبش قبر انديشه ها و انگيزه هاي مدفون مذهبي سخن از جنگ هاي صليبي را به ميان مي آورد و كشورهاي ايران، عراق و كره شمالي را محور شرارت مي نامد.
نگاه تفوق جويانه و نامداراي غرب نسبت به مسلمانان با فراز و نشيب هاي مصلحتي در طول چند قرن اخير به خوبي روشن است. حال اين پرسش مطرح مي شود كه آيا همه اين اظهار نظرها اتفاقي است؟ و از نگرش ليبراليستي غرب ناشي مي شود يا برآيندي است از ناگفته هاي ذهني و عقيدتي غربيان كه با بيان هاي گوناگون ابراز مي شود؟ از سوي ديگر آيا اين نگاه خصمانه در انديشه انتظار منجي آخرالزمان نيز ردپايي از خود برجا گذاشته است يا خير؟
گريس هال سل در جستجوي پاسخ براي اين پرسش ها كتاب «تدارك جنگ بزرگ» را به رشته تحرير در آورده است. اين نويسنده مسيحي آمريكايي به ريشه يابي دشمني هاي غرب پرداخته، با دلايل گوناگون و مستند اين نظريه را اثبات مي كند كه برخي موضع گيري ها و رفتارهاي خصمانه يا دوستانه برخي از سردمداران كشورهاي قدرتمند مسيحي ناشي از يك عامل عقيدتي است. عاملي كه از سوي حركت هاي راست افراطي مسيحي به شدت در جامعه مسيحي تبليغ مي گردد و تا كنون با اقبال خوبي روبه رو بوده است. اين عامل چيزي جز«آخرالزمان» نيست. نبردي كه در دره مجدون رخ خواهد داد.
بر اساس اين روايت عهد عتيق پيكاري بزرگ بين ارتش دويست ميليوني شرق از سويي و از سوي ديگر ارتش يهودي ـ مسيحي به وقوع خواهد پيوست. نبرد هارمجدون همزمان با بازگشت مسيح روي خواهد داد و بر اساس تاويل هاي گروهي از كشيشان پروتستان در اين جنگ از سلاح هاي هسته اي استفاده خواهد شد.45 «اي پسر انسان نظر خود را بر جوج كه از زمين مأجوج و رئيس روش و ماشك و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند «يَهُوَه» چنين مي فرمايد: اينك من اي جوج رئيس روش و ماشك و تو بال بر ضد تو هستم. و تو را برگردانيده قلاب خود بر چانه ات مي گذارم و تو را با تمامي لشكرت بيرون مي آورم. اسبان و سواران كه جميع ايشان با اسلحه تمام آراسته جمعيت عظيمي با سپرها و مجنّ ها و همگي اين ها شمشير به دست گرفته، فارس و كوش و فوط با ايشان و جميع ايشان با سپر و خود، جومَرو تمامي افواجش و خاندان توجَرمَه از اطراف شمال با تمامي افواجش و قوم هاي بسياري همراه تو. پس مستعد شو و تو و تمامي جمعيت كه نزد تو جمع شده اند. خويشتن را مهيا سازيد و تو مستحفظ ايشان باش، بعد از روزهاي بسيار از تو تفقد خواهد شد و در سال هاي آخر به زميني كه از شمشير استرداد شده است خواهي آمد كه از ميان قوم هاي بسيار بر كوه هاي اسرائيل كه به خرابه هاي دائمي تسليم شده بود، جمع شده است و آن از ميان قوم ها بيرون آورده شده و تمامي اهلش به امنيت ساكن مي باشند.46»
علاوه بر اين آيات كه به چگونگي تشكيل سپاهيان مهاجم و پايان خوش جنگ مي پردازد، برخي ديگر جنبه هاي دهشتبار نبرد را روشن مي سازند:«خداوند يهوه مي گويد در آن روز يعني در روزي كه جوج به زمين اسرائيل بر مي آيد همانا حدت خشم من به بينيم خواهد برآمد ... هر آينه در آن روز تزلزل عظيمي در زمين اسرائيل خواهد شد، و ماهيان دريا و مرغان هوا و حيوانات صحرا و همه حشراتي كه بر زمين مي خزند و همه مردماني كه بر روي جهانند، به حضور من خواهند لرزيد و كوه ها سرنگون خواهد شد و صخره ها خواهد افتاد و جميع حصارهاي زمين منهدم خواهد گرديد.47»
در كتاب زكرياي نبي به چگونگي كشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره مي شود: «گوشت ايشان در حالتي كه بر پاي هاي خود ايستاده اند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد.48»
شدت حادثه و تعداد كشتگان در اين نبرد عظيم آن چنان زياد است كه در مكاشفه يوحنااز آن به عنوان ضيافت خداوند براي پرندگان ياد مي شود: «و ديدم فرشته اي را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامي مرغاني را كه در آسمان پرواز مي كنند ندا كرده مي گويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد، تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آن ها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغير و چه كبير.49»
اين روايات عهد عتيق و انجيل شباهت بسياري با واقعه و نبرد قرقيسيا50 در روايات شيعي دارد. براي مثال به روايتي كه از امام صادق عليه السلام در همين رابطه نقل شده است توجه نماييد:«اِنَّ لِلّهِ مائِدَةً بِقِرْقيسياءَ يَطَّلِعُ مُطَّلِعٌ مِنَ السَّماءِ فَيُنادي يا طَيْرَ السَّماءِ وَ يا سِباعَ الاَْرْضِ هَلُمُّوا اِلَي الشَّبَعِ مِنْ لُحُومِ الْجَبّارينَ؛51 همانا براي خداوند در قرقيسيا سفره اي است كه سروش آسماني [از آن] خبر مي دهد، پس ندا مي دهد اي پرندگان آسماني و اي درندگان زمين براي سير گشتن از گوشت ستمكاران شتاب كنيد.»
امام باقر عليه السلام نيز ضمن تاكيد بر شدت واقعه مي فرمايند:«همانا واقعه براي فرزندان عباس و مرواني در قرقيسيا روي خواهد داد كه نوجوان را پير مي كند و خداوند هر گونه ياري رااز آنان دريغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام مي كند تا از گوشت ستمگران سير شوند.52»
بر اساس تحليل هاي معتقدان نبرد آخرالزمان 32 جمعيت جهان طي وقايع و حوادث ظهور از بين خواهند رفت: «خداوند مي گويد كه در تمامي زمين دو حصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم در آن باقي خواهند ماند و حصه سوم رااز ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه يهوه خداي ما مي باشد.53» اين نگاه نيز با روايات اسلامي مطابقت دارد، چرا كه از اميرمؤمنان در اين باره نقل شده است كه «لا يَخْرُجُ الْمَهْدِيُّ حَتّي يُقْتَلَ ثُلْثٌ وَ يَمُوتَ ثُلْثٌ وَ يَبْقي ثُلْثٌ؛ مهدي زماني خروج خواهد نمود كه31 مردمان كشته شوند، 31 بميرند، 31 باقي مانند.54» مجموع روايات توراتي و انجيلي دستاويزي قابل اعتنا به دست هزاره گرايان مسيحي و پيروان تندرو مشيت الهي داده است. البته شايان توجه است كه پيروان اين نظريه حتي به متحدان يهودي خود نيز رحم نمي كنند و ضمن آن كه معتقدند ميليون ها نفر از يهوديان در اين جنگ كشته مي شوند؛ آينده عده باقي مانده را چنين ترسيم مي كنند:«پس از نبرد هارمجدون، تنها صد و چهل هزار نفر يهودي زنده خواهند ماند؛ و همه آنان چه مرد، چه كودك، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نو آيين، خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت.55»
با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژه «هارمجدون»، اين كلمه تنها يك بار در انجيل مطرح شده است56، اما با اين حال اين تفسير جنگ طلبانه در جوامع مسيحي به شدت بازتاب مي يابد، به گونه اي كه در سال 1985 م. اين گونه تفسيرها ـ كه در قالب برنامه هاي تلويزيوني ارائه مي شد ـ تنها در آمريكا حدود شصت ميليون مخاطب رابه خود جذب نموده بود. همچنين فروش كتاب «مرحوم سيار، بزرگ زمين» كه در همين رابطه نوشته شده بود به مرز هجده ميليون نسخه رسيد و در سراسر دهه هفتاد پر فروش ترين كتاب پس از انجيل به شمار مي رفت57.
هم اكنون امريكاييان به بيش از هزار و چهارصد ايستگاه راديويي كه برنامه هاي مذهبي پخش مي كنند گوش فرا مي دهند58 و هشتاد هزار كشيش بنياد گراي پروتستان روزانه از چهارصد ايستگاه راديويي به تبليغ مرام و مكتب خويش مي پردازند. از اين تعداد اكثريت آن ها را هواخواهان مشيت الهي (نبرد پيروزمند مسيحيان در آخرالزمان) تشكيل مي دهند59. اين مبلغان جنگ كه بيشتر درباره حمايت خداوند از مسيحيان و عظمت و آينده درخشان ايشان سخن مي گويند، با استفاده از شبكه هاي تلويزيوني خويش هم اكنون حدود شصت كشور را تحت پوشش برنامه هاي خود قرار داده اند. قابل ذكر است كه يكي از ايستگاه هاي تلويزيوني مروّج اين نوع ديدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد. يكي ديگر از فعاليت هاي در خور توجه اين گروه، تربيت يكصد هزار كشيش متعصب و مدافع مسيحيت جنگ طلب مي باشد، كه عمده فعاليت خود را در آمريكا متمركز نموده اند. جالب است بدانيم مفسران و تئوري پردازان اين نظريه تا پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي واژه گاني همچون روش، ماشك، توبال، فارس، جومرو توجرمه راـ كه به زعم اينان حريفان اصلي نبرد مجدون را تشكيل مي دهند ـ به ترتيب بر روسيه، مسكو، توبولسك «يكي از شهرهاي شوروي سابق»، ايران، شمال آفريقا يا كشورهاي اروپاي شرقي و قزاق هاي جنوب روسيه تطبيق مي كردند. اين گروه نسبتا قدرتمند با توجه به اعتقادات خويش، صلح يا سازش خاورميانه را برخلاف مشيت الهي ارزيابي مي كنند و ضمن آن كه روابط خويش را با دولت اسرائيل مستحكم مي سازند، تشكيل رژيم صهيونيستي را مقدمه ظهور مسيح ارزيابي مي كنند.
جري فاول كه يكي از كشيشان معروف و از رهبران اين گروه هاي افراطي مي باشد، درباره روند صلح خاورميانه و پيمان كمپ ديويد مي گويد: «به رغم انتظارهاي خوش بينانه و دور از واقع بيني دولت ما، اين قرارداد پيمان پايداري نخواهد بود. ما از صميم قلب براي صلح در اورشليم دعا مي كنيم. ما به يقين بالاترين احترام ها را براي نخست وزير اسرائيل و رياست جمهوري مصر قايل هستيم، اين دو نفر مردان بزرگي هستند و در اين هيچ ترديدي نيست... اما هم شما، هم من مي دانيم تا روزي كه خداوندگار ما عيسي مسيح بر روي تخت داوود در اورشليم (قدس) جلوس نكند، صلحي در خاورميانه برقرار نخواهد شد.60»
با تأسف بايستي اظهار داشت اين ديدگاه افراطي تنها به پژوهشگران راست مسيحي و برخي كشيشان محدود نمي شود، بلكه رسوبات اين طرز تلقي در يكي از مهمترين نظريات سياسي ـ راهبردي، يعني نظريه جنگ تمدن ها و در پيوند با اهداف دراز مدت قدرت هاي بزرگ به خوبي قابل مشاهده است. نظريه جنگ تمدن ها كه استخوان بندي سياست خارجي و دفاعي آمريكا را شكل داده است در رابطه با آينده جوامع بشري به ويژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهي نزديك به مشيت طلبان مسيحي داشته، ابراز مي دارد: «تقابل اصلي جوامع بشري برخورد فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي است.61»
پايان سخن
از مجموع مطالب گذشته مي توان اين حقيقت را دريافت كه بحث انتظار بين مثلث اسلام، مسيحيت و يهوديت و به عبارتي اديان ابراهيمي به صورت جدي مطرح است و در اين ميان از آن جا كه هويت شيعه در پيوند با مفهوم انتظار قوام مي يابد و انقلاب اسلامي نيز داعيه دار همين بينش مي باشد، مي توان با قاطعيت اظهار داشت كه بار انتظار بيش از ديگر مذاهب بر دوش شيعه دوازده امامي است. از سوي ديگر برداشت سياسي قدرت مدارانه صهيونيست ها از مفهوم انتظار مسيحا و مسيحيان از بازگشت عيسي عليه السلام نقطه اي پرتنش را به وجود مي آورد. در عين حال انديشه انتظار موعود در شيعه با توجه به غناي محتوايي و گيرايي آن فرصتي طلايي را در آغاز هزاره سوم به دست آورده است. استفاده هدفدار و روشمندانه از اين فرصت ها مي تواند راه را بر انديشه هاي رقيب بسته يا دست كم آنان را بي رقيب نگذارد. در برابر، بي توجهي و ناكارآمدي برنامه ها با توجه به شرايط موجود ضمن آن كه راه نفوذ و هجوم را براي انديشه هاي ديگر باز خواهد گذاشت، نتيجه اي جز نبرد انتظارها و پيرو آن جنگ منتظران در پي نخواهد داشت
________________________________________
1- جهت اطلاع از موضوع فوق نك: موحديان، علي، گونه شناسي انديشه موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش 12 و 13. 
2- همشهري، ويژه نامه ميلاد مهدي عليه السلام ، 26/10/74؛ آرمان شهر در اديان، محمد علي بزنوني، پگاه، شماره 24، ص2. 
3- مصلح جهاني، سيد هادي خسروشاهي، ص 60. 
4- همان. 
5- ر.ك: اوپانيشاد، ص737. 
6- آشنايي با اديان بزرگ جهان، حسين توفيقي، ص66. 
7- جاماسب نامه، ص121، به نقل از آرمان شهر در اديان، پگاه حوزه، ش 24. 
8- مصلح جهاني، ص 59. 
9- رضايي، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، ج1، چ دوم، تهران: انتشارات علمي، 1380، ص526. 
10- دانيال نبي، باب دوم، آيه 44؛ در برخي ترجمه ها نامي از قوم بني اسرائيل برده نشده است. 
11- كتاب اشعيا، باب 9 : 6 ـ 8. 
12- ايوب، باب 8 : 7. 
13- زبور داوود، باب 37: نك به مجموع آيات 9، 18، 28، 29. 
14- اشعيا، باب 11: 1 ـ 9. 
15- صفنيا، باب 3 : 8 ـ 9. 
16- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، ص102. 
17- جهت اطلاع بيشتر در رابطه با تفاوت صهيونيسم توراتي و صهيونيسم سياسي ر.ك: گارودي، روژه، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ص5 به بعد. 
18- آشنايي با اديان بزرگ، ص170. 
19- جهت اطلاع ر.ك: توفيقي، حسين، هزاره گرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت، مجله موعود، شماره17، ص14 ـ 20.
20- انجيل متا، باب 24:36. 
21- لوقا، باب12:40. 
22- لوقا، باب12 : 35 ـ 40. 
23- انجيل متا، باب 6: 10. 
24- همان، باب24:2. 
25- مكاشفه، باب17:14 و باب19:16. 
26- دانيال، باب2 :44 ـ 45. 
27- انجيل متا، باب 24: 29 ـ 30. 
28- مرقس، باب 13: 24 ـ 27. 
29- كوراني العاملي ،علي، عصر ظهور، ص 341، به نقل از ابن حماد، الفتن (خطي)، ص 162. 
30- نك: مجمع البيان، ج3، ص212؛ نمونه، ج4، ص204؛ الميزان (عربي)، ج5، ص143؛ همچنين در رابطه با آيات عروج و تصليب عيسي عليه السلام نك:آل عمران/55؛ نساء/157 ـ 158. 
31- نبي اسلام صلي الله عليه و آله ، بحار الانوار، ج 14، ص 344؛ همچنين نك: صحيح بخاري، ج 4، ص 143 و صحيح مسلم، ج 1، ص 94. 
32- بحار الانوار، ج 14، ص 349. 
33- حديث از امام صادق عليه السلام ، بحار الانوار، ج52، ص336. 
34- بحار الانوار، ج51، ص868. 
35- نك: ميزان الحكمه، ج1، ص177 به بعد. 
36- همشهري، 26/10/74، به نقل از مصلح جهاني؛ نقل از (آرمان شهر در اديان)، بزنوني، محمد علي، پگاه، ش24، ص2. 
37- جهت اطلاع بيشتر نك: سيد احمد رضا يكاني فرد، آخرالزمان، منجي گرايي در اينترنت، مجله موعود، ش31، ص64 به بعد. 
38- نك: عصر ظهور، علي كوراني، ص299 به بعد. 
39- الاسلام يعلوا ولا يعلي عليه؛ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسايل الشيعه، ج26، ص14. 
40- تدارك جنگ بزرگ، گريس هال سل، ترجمه خسرو اسدي، ص50. 
41- نك: نقد و نگرشي بر تلمود، ظفر الاسلام خان، ترجمه محمد رضا رحمتي، ص71. 
42- رزاقي، احمد، تبليغات ديني، صص 20 و 21. 
43- همان. 
44- هال سل، گريس، تدارك جنگ بزرگ، ترجمه خسرو اسدي، ص74. 
45- جهت اطلاع بيشتر در مورد چگونگي تاويل ها نك: همان. 
46- عهد عتيق، حزقيال نبي، باب38، آيات2 ـ 8. 
47- همان، باب 38، آيات 18 ـ 20. 
48- كتاب زكريا، باب 14، آيه 12. 
49- مكاشفه يوحنا، باب19:17 ـ 18. 
50- بحارالانوار، ج52، ص246. 
51- النعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص 278، ح 63. 
52- همان، ص 303، ح 12. 
53- زكريا، باب13: 8 ـ 9. 
54- ميزان الحكمه، ج1، ص85، به نقل از كنزالعمال. 
55- تدارك جنگ بزرگ، ص54. 
56- مكاشفه يوحنا، باب 16: 16. 
57- تدارك جنگ بزرگ، ص19. 
58- جهت اطلاع از نقد اين گونه برنامه ها نك: زندگي در عيش، مردن در خوشي ،نيل پُستمَن، ترجمه صادق طباطبايي، فصل هفتم، ص219 به بعد. 
59- تدارك جنگ بزرگ، ص26. 
60- همان، ص59، با اندكي تصرف. 
61- هويت، ص26؛ نفوذ و استحاله، ص27.

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها