شب چله و مردن کنار سفره!! (شعر)
دوشنبه 30 آذر 1394 8:22 AM
شب چله رسید و اول دی چه حالی می دهد امشب دلی لی
چه زیبا می شود امشب سرودن و دل را از غم دنیا زدودن
نشستن بین جمع و میوه خوردن در آخر میوه هم با خویش بردن!
دو دستی داخل بشقاب رفتن سپس در زیر کرسی خواب رفتن
پیاپی پسته و فندق شکستن ز فرط پرخوری قاشق شکستن
برنج و جوجه را با دست خوردن و در سفره هر آنچه هست خوردن
فسنجان هم اگر باشد چه بهتر و تنبان هم اگر باشد چه بهتر
پس از صرف غذا نوشابه خوردن و در آخر کنار سفره مردن!
چه کیفی می دهد آجیل باشد و صبحش مدرسه تعطیل باشد!
و باشد بسته بازار و اداره چه حالی می دهد خوردن دوباره!
انار و سیب را با هم جویدن برای پسته ها نقشه کشیدن!
و جوک گفتن برای خانواده از آن جوک ها که دارد استفاده!
و یا این که کمی حافظ بخوانی سخنرانی کنی تا می توانی!
خوری هی تکه تکه هندوانه پر و خالی کنی هر دم مثانه!
خلاصه اول دی شد عزیزم! خزان هم بی صدا طی شد عزیزم
سه ماهی مانده تا آغاز نوروز حدوداً می شود هشتاد و نه روز
الهی زنده باشی تا بهاران نخور در این شب چله فراوان!
امیرحسین خوش حال
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست