قوم توبهکار یونس(ع)
چهارشنبه 25 آذر 1394 1:17 PM
شهر آرام و آفتابی بود و مردان در زمینهای کشاورزیشان مشغول درو محصولات بودند. انگار نه انگار که همین چند ساعت پیش، غوغایی بر سر شهر سایه افکنده بود؛ آنچنان که نالهها و فریادها به هوا برخاست. عذاب دشواری که مِه و نشانهاش، آسمان شهر «نینوا»(1) را پوشاند، اکنون بر کوه لمیزرع بی ساکنی فرود آمده بود و قوم یونس نبی(علی نبینا و آله و علیه السلام) نجات یافته بودند.(2)
چند ساعت پیش، اوضاع، چهرهای دیگر داشت: یونس(ع) و روبیل و ملیخا، پیامبر و عالمان شهر نینوا، مردم را نفرین کردند. آنگاه یونس(ع) و روبیل از شهر بیرون رفتند و یک شهر ماند و یک ملیخا.(3) شهری که سایهای تاریک همچون مه آن را پوشانده بود و رعب و وحشت را بر ساکنان شهر حاکم میکرد. اگر مردی دست بلند میکرد، دستش به آن مه مرموز میرسید.(4)
ملیخا هراسناک از بلای قریب الوقوع، در شهر از این سو به آن سو میرفت و به مردم وحشت زده فرمان می داد. فریادهای او، صدای دویدن مردم و زاری وحشتزدهی زنان و کودکان، تنها صدای حاکم شهر بود و غیر آن، سکوت مرگباری از مه بیرون میتراوید. صدای فریاد ملیخا همه را به میدان شهر کشاند:
«بشتابید! چیزی به نزول عذاب خداوند نمانده است. همه از خانه ها بیرون بیایید. کودکان را از زنان جدا کنید تا خداوند به وحشت آن کودکان و حال زار آن مادران به شما رحم آورد. همه در میدان درآیید و بر خاک بنشینید و از کردههایتان به درگاه رحمتش عذر طلبید.»(5)
همه جمع شدند. بر سر زنان و هروله کنان از شهر به حاشیهی بیابانی آن رفتند و بر خاک آن نشستند. خاک بر سرمیریختند و از آنچه آنچنان خداوند رحیم و مهربان را به خشم آورده بود که برسرشان عذاب فرستد، عذر خواستند و خداوند کریم، مه مرگآفرین را به آرامی از سر شهر دور و دورتر کرد.
حالا در میدان شهر، نه از عذاب خبری بود و نه از مردم گناهکار یونس(ع). تا چشم کار میکرد، مردم توبه کار و پاکی بودند که خداوند حیاتی نو به آنان بخشیده بود.
در همین هنگامه بود که یونس نبی(ع)، قدم زنان به میانهشان بازگشت و صدای «لبیک یا نبیّ»، تنها صدای شهر نینوا شد...(6)
تنها قوم نجات یافته
داستان حضرت یونس(ع) و قومشان، از هر سو که نگریسته شود، نکات ژرف و زیبایی از رحمت خداوند کریم را بیان میکند. خداوند مهربانی که با توبهی حقیقی بندگان، حتّی دعای نبیّ برگزیدهاش را نیز اجابت نمیکند.
در طول تاریخ حضور فرزندان آدم (ع) در زمین، اقوام بسیاری عذاب شدند و در تاریخ، جز عبرت از آنان باقی نماند: قوم لوط، قوم ثمود، قوم عاد، اصحاب رسّ و...؛ امّا تنها یک قوم است که در یک قدمی عذاب قرار گرفت و به خاطر توبه و پشیمانی مردمانش، عذاب از سرشان برداشته شد: قوم یونس نبی(ع).(7)
اینکه چرا این قوم نجات یافتهاند، در روایات به این علّت آمده است که اساساً این قوم، قومی اصلاح پذیر بودند و حضرت یونس(ع) در نفرین آنان شتاب کرد. بنابراین، هر چند خداوند متعال دعای نبیّ خود را در ابتدا اجابت نمود، امّا فرصتی به قومش داد تا اصلاحپذیری خود را ثابت کنند.
امام صادق(ع) فرمودند: «از علم قطعى حقّ عزّ و جلّ، كه احدى بر آن اطّلاع ندارد، مقرّر بود كه به زودى اين عذاب را از آنها دفع مىنمايد...»(8) و الّا کیست که نداند اگر خداوند اراده کند که قومی را نابود گرداند، نشانی از گناهکاران آن باقی نخواهد گذاشت. چنانچه خود میفرماید:
«و چون بخواهيم شهرى را هلاک كنيم، خوشگذرانانش را وا مىداريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه، عذاب بر آن [شهر] لازم گردد. پس آن را [يكسره] زير
و زبر كنيم.»(9)
در روایات به طور مختصر بیان شده است که قوم حضرت یونس(ع) پس از بازگشت حضرت(ع)، بیعتی دوباره با او کردند و هرگز راه خطاکاری را نپیمودند.(10)
پینوشت:
1. قمى، على بن ابراهيم، «تفسير القمي»، قم، چاپ سوم، 1404ق.، ج1، ص319.
2. روایت بلندی از امام صادق(ع)، قمی، علی بن ابراهیم، همان، ص 317- 318.
3. همان.
4. ابن بابويه، محمد بن على، «علل الشرائع»، ترجمه ذهنى تهرانى، قم، چاپ اوّل، 1380، ج1، ص277.
5. با استفاده از مضمون روایت امام صادق(ع)، قمی، علی بن ابراهیم، همان، ص 317- 318.
6. همان.
7. ابن بابويه، محمد بن على، «عيون أخبار الرضا عليه السلام»، ترجمه آقا نجفى، تهران، چاپ اوّل، بى تا. ج1، ص143.
8. همان.
9. اسرا: 16.
10. روایت امام صادق(ع)، قمی، علی بن ابراهیم، همان، ص 317- 318.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست