صوفیان مسلمان نما
جمعه 29 آبان 1394 6:34 PM
در مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دایره وار نشسته و موهایشان را پریشان کرده بودند. به حرکات مخصوص سرشان را تکان میدادند و «لا اله الا الله» میگفتند.
ذکر گفتنشان هم طور دیگری بود. هر چه بود، جمعیتی را به تماشا مشغول ساخته بود. ابوهاشم جعفری هم به ما پیوست و مشغول نگاه کردن شد. سپس امام نزد ما آمد و گفت:
- به آنان توجه نکنید؛ حقه بازاند!
- چرا؟ ظاهرشان به این حرفها نمیخورد.
- آنان همنشین شیاطین هستند و پایههای دین را ویران میکنند. مبادا گول ظاهر آنان را بخورید! این جماعت با شب زندهداریهای دروغین و ریاضت کشیدن و لا اله الا الله گفتن، عدهای احمق را دور خود جمع میکنند تا جیبهایشان را خالی کرده و آنان را آرام آرام در چاه گمراهی بیفکنند. - ای امام بزرگوار! ولی اینان ذکر لا اله الا الله را بر زبان جاری میکنند؛ یعنی به یگانگی خدا اقرار میکنند. - نه، اشتباه نکنید! گفتن «ورد و ذکری» که با رقص و کف باشد و ذکری که شبیه آواز خواندن باشد ذکر نیست. به جز انسانهای ساده و بیخرد کسی جذب آنان نمیشود. - یعنی این عدهای که همراه آنان هستند...
- آری! هرگز در زمان حیاتشان به دیدن آنان نروید، حتی پس از مرگشان بر قبر آنان فاتحه نخوانید. اگر چنین کنید، گویی به دیدار بتپرست رفتهاید. بدانید که کمک به آنها حکم کمک رساندن به معاویه و یزید را دارد. ابوهاشم دیگر چیزی نگفت. این بار من پرسیدم: - اگر اینان شما را قبول داشته باشند چه؟ باز شما موضعی میگیرید؟ امام با شنیدن سؤال، با نا خشنودی نگاهی به من کرد و فرمود: - چه میگویی مرد؟! هر گروهی که به حقوق ما معترف باشند و قبولمان داشته باشند، از دوستان ما به حساب میآیند؛ نه این که نفرین ما پشت سر آنان باشد. راه صوفیان با راه ما تفاوت دارد. آنان هدفی ندارند جز خاموش کردن نورالهی! دیگر کسی چیزی نپرسید و به اتفاق از مسجد النبی بیرون آمدیم. با خود میاندیشیدم که عجب «مسلمان نماهایی» پیدا میشوند. اگر امام هدایتم نمیکرد، ای بسا من نیز فریب ظاهر آنان را میخوردم و در دامشان گرفتار می شدم! [1] .
پی نوشت ها:
[1] سفینة البحار، ج 5، ص 198.