نمونهای از اشعار مانویان
خسته مشو ای خِرَد؛
تن درمده ای عشق.
بیا گِرد آییم؛
و او را دریابیم؛
که پنهان از دیدههاست؛
که خموش است و سخن میگوید.
دو گوهر کز آغاز بودهاند؛
آنِ مَغاک؛
و او کز بلندا،
درخشنده است.
تاریکی فراز رفته؛
روشنی اما هبوط کرده است.
خسته مشو ای خِرَد؛
تن درمده ای عشق.
مرگ چشندهی زندگیست؛
زندگی چشندهی مرگ.
آوردگاهِ وحشت گسترده است.
خسته مشو ای خِرَد؛
تن درمده ای عشق.
چه بِشکوه این عشق؛
چه بِشکوه این خِرَد.
عشق آواره شد؛
خِرَد در جستوجویش.