موعود اساطیر
دوشنبه 11 آبان 1394 12:56 PM
ﻧﮋاد اﺳﻼو ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ از ﻣﺸﺮق زﻣﻴﻦ، ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺑﺮ می ﺧﻴﺰد و ﺗﻤﺎم ﻗﺒﺎﻳﻞ اﺳﻼو را ﻣﺘّﺤﺪ می ﺳﺎزد و ﺑﺮ دﻧﻴﺎ ﻣﺴﻠّﻂ می ﮔﺮداﻧﺪ.
اﻫﺎلی ﻳﻮﮔﺴﻼوی، ﺻﺮﺑﺴﺘﺎن ﻧﻴﺰ در ﺳﺮودﻫﺎی ﺣﻤﺎسی ﺧﻮد از شخصی ﺑﻪ ﻧﺎم «ﻣﺎرﻛﻮ کرالیه وﻳﭻ» ﻧﺎم می ﺑﺮﻧﺪ و اﻧﺘﻈﺎر ﻇﻬﻮر وی را دارﻧﺪ.(1)
ﺳﺎﻛﻨﺎن ﺟﺰاﻳﺮ اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن از دﻳﺮﺑﺎز ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻇﻬﻮر «آرﺗﻮر»(2) هستند ﻛﻪ در ﺟﺰﻳﺮه «آواﻟﻮن» ﺳﻜﻮﻧﺖ دارد. ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻋﻘﻴﺪه آنها، آرتور روزی ﻇﺎﻫﺮ می شود و ﻧﮋاد «ﺳﺎﻛﺴﻮن»(3) را در دﻧﻴﺎ ﻏﺎﻟﺐ می گرداﻧﺪ و ﺳﻴﺎدت ﺟﻬﺎن، ﻧﺼﻴﺐ آنها می گردد.(4)
اﻧﺪیشه ی ظهور موعود، در ﻣﻴﺎن ﻗﺒﺎﻳﻞ ﺑﺪوی و تمدنهای آﻣﺮﻳﻜﺎی ﻣﻴﺎﻧﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺻﻮرتهای ﻣﺘﻨﻮع و ﺟﺎلبی وﺟﻮد دارد. ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺑﺎور آﻧﻬﺎ، شخصیتهای اﺳﻄﻮره ای اﻳﺸﺎن ﻛﻪ ﺑﻌﻀﺎً ﺗﺎ ﻣﻘﺎم ﺧﺪایی ﻧﻴﺰ ارﺗﻘﺎ ﻳﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﻫﻤﺎن ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻧﺎﮔﻬﺎنی و اﺳﺮار آﻣﻴﺰی ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﺷﺪﻧﺪ، دوﺑﺎره روزی ﻣﺮاﺟﻌﺖ می ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺠﺎت ﻣﺮدم و ﺳﺎﻣﺎن ﺑﺨﺸﻴﺪن ﺑﻪ اوﺿﺎع ﺟﺎمعه ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷﺪ. ﻣﺜﻼً از ﻣﻴﺎن ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎن آﻣﺮﻳﻜﺎی ﻣﻴﺎنی، آزتکها از «ﻛﺘﺴﺎل ﻛﻮاﺗﻞ» و تولتکها از «سه آﻛﺎﺗﻞ ﺗﻮﭘﻴﻠﺘﺴﻴﻦ» و ﻣﺎﻳﺎﻫﺎ از «ﻛﻮﻛﻮﻟﻜﺎن» در اﺳﺎﻃﻴﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﻳﺎد می کنند ﻛﻪ اﺣﺘﻤﺎﻻً ﻫﺮ ﺳﻪ یکی هستند.
ﺑﻨﺎﺑﺮ رواﻳﺎت، «ﺳﻪ آﻛﺎﺗﻞ ﺗﻮﭘﻴﻠﺘﺴﻴﻦ» ﺷﺎﻫﺰاده ی ﻣﺎﻳﺎ، ﺑﺰرگ ﺗﺮﻳﻦ ﺷﺨﺼﻴﺖ اﺳﻄﻮره ای آﻣﺮﻳﻜﺎی ﻛﻬﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺳﺎل 977.م ﺑﻪ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺖ و ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻜﻮﻓﺎیی ﺗﻮﻻن ﺷﺪ؛ ولی در ﻣﺪّتی ﻛﻮﺗﺎه ﺑﻪ دﻻﻳﻞ دینی، دﺷﻤﻨﺎﻧﺶ وی را ﻃﺮد ﻛﺮدﻧﺪ و او ﺑﺎ ﭘﻴﺮواﻧﺶ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﺧﻠﻴﺞ ﻳﻮﻛﺎﺗﺎن رﻓﺖ. ﺑﻪ روایتی، درسال 999 م. ﻫﻨﮕﺎم ﻣﺮاﺟﻌﺖ مُرد و ﺑﻪ روایتی دﻳﮕﺮ، غیب شد. ﭼﻨﺎن ﻛﻪ در اﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ آﻣﺪه، ﺳﻪ آﻛﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺗﺮك مردمش، بر کلکی از ﻣﺎرﻫﺎی ﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﺎﺑﻴﺪه ﺳﻮار ﺷﺪ و رﻓﺖ و ﻗﻮل داد ﻛﻪ روزی از ﺳﻤﺖ ﻃﻠﻮع ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﺑﺎز ﮔﺮدد و ﺗﺎرﻳﺦ آن را ﻧﻴﺰ ﻣﻌﻴّﻦ ﻛﺮد. اﻳﻦ ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺎ ﺳﺎل 1519م. یعنی سال ورود اﺳﭙﺎﻧﻴﺎیی ها ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﻴﻦ «آزﺗﻚ» ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ دارد.
رواﻳﺖ ﻫﺎ در اﻳﻦ ﻣﻮرد ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺘﻔﺎوﺗﻨﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ روایتی، ﺳﻪ آﻛﺎﺗﻞ ﻛﻪ ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎن وی را «پاپا» می ﻧﺎﻣﻴﺪﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺗﺮك ﺳﺮزﻣﻴﻦ و ﻣﺮدﻣﺎﻧﺶ، ورود دﺳﺘﻪ ای از ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﺎن را از ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺸﺮق پیش گویی ﻛﺮد و ﺑﻪ آﻧﺎن ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﭼﻬﺎرﻣﻴﻦ ﻳﺎ ﭘﻨﺠﻤﻴﻦ ﻧﺴﻞ ﺑﺎ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﺎن رو به رو ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷﺪ و آنها ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎن را ﺑﺮده ی ﺧﻮﻳﺶ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮد. ﻣﺮدم «ﺗﻮﻻ» آﻧﭽﻪ را وی ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد، در ﻛﺘﺎب ﻫﺎی ﺧﻮﻳﺶ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻛﺮدﻧﺪ و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﻮادث ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ. وی از ﺷﻬﺮﻫﺎ و ﺗﭙّﻪ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ و ﺑﺮ ﻫﺮ ﻳﻚ ﻧﺎمی ﻧﻬﺎد. ﺑﺴﻴﺎری از ﻣﺮدم ﻧﻴﺰ ﺑﻪ دﻧﺒﺎﻟﺶ روان ﺷﺪﻧﺪ. بعضی ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ: ﺗﭙّﻪای را ﮔﺸﻮد؛ ﺑﻪ درون آن رﻓﺖ و ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﺷﺪ. بعضی دﻳﮕﺮ ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ: ردای ﺧﻮﻳﺶ را ﺑﺮ درﻳﺎ ﮔﺴﺘﺮد؛ ﻋﻼمتی روی آن ﻛﺸﻴﺪ؛ بر روی آن نشست، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ درﻳﺎ زد و از ﻧﻈﺮﻫﺎ ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﮔﺸﺖ.(5)
اﻳﻨﻜﺎﻫﺎ(6) ﻧﻴﺰ از اﻳﺰدی آﻓﺮﻳﻨﻨﺪه، ﻣﻮﺳﻮم ﺑﻪ «وﻳﺮاﻛﻮﭼﺎ» ﻧﺎم می ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﭘﺲ از آنکه ﻛﺎر آﻓﺮﻳﻨﺶ ﺑﻪ دﺳﺖ وی ﭘﺎﻳﺎن ﮔﺮﻓﺖ، دﺳﺘﻮرﻫﺎیی ﺑﺮای ﻣﺮدﻣﺶ ﺑﺮ ﺟﺎی ﮔﺬاﺷﺖ و ﻗﺒﻞ از آنکه در آﺳﻤﺎن ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﺷﻮد، ﻗﻮل داد ﻛﻪ روزی ﻣﺮاﺟﻌﺖ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺮد.(7)
در ادﺑﻴﺎت ﻣﺘﺄﺧﺮ ﺳﺮﺧﭙﻮستی، ﺑﻪ ﭼﻬﺮه ی دﻳﮕﺮی ﺑﻪ ﻧﺎم «اﻳﻨﻜﺎری» ﺑﺮمی ﺧﻮرﻳﻢ ﻛﻪ در اﺳﺎﻃﻴﺮ، بیشتر از او ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ «ﭘﺴﺮ ﺧﻮرﺷﻴﺪ» و «زنی وحشی» ﻳﺎد میشود؛ اﻣّﺎ او ﻳﻚ ﺧﺪای ﺳﺮﺧﭙﻮستی ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺎﻃﺮه ای ﻛﻤﺮﻧﮓ از ﭘﺎدﺷﺎهی ﺑﺎﺳﺘﺎنی اﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺲ از سالیان دراز اﻧﺘﻈﺎر، زﻧﺪه می شود ﺗﺎ ﺣﻘﻮق از دﺳﺖ رفته ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎن را ﺑﺎز ﭘﺲ گیرد.(8)
ﺑﻮﻣﻴﺎن ﺟﺰﻳﺮه ﻫﺎوایی ﻧﻴﺰ در اﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺧﻮد از ﭘﻬﻠﻮانی اﺳﻄﻮره ای ﺑﻪ ﻧﺎم «رواو» ﻳﺎد می کنند. وی ﺑﻨﺎﺑﺮ اﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ، روزی ﺑﻪ ﻃﻮر ﻧﺎﮔﻬﺎنی ﺳﻮار ﺑﺮ زورق، در دل درﻳﺎ ﮔﻢ ﺷﺪ؛ اﻣّﺎ ﭘﻴﺶ از آنکه ﺑﺮود، وﻋﺪه داد ﻛﻪ دوﺑﺎره روزی ﺳﻮار ﺑﺮ ﻳﻚ ﭘﺮﻧﺪه ی ﻏﻮل آﺳﺎ ﺑﺎز خواهد ﮔﺸﺖ.(9)
ﺳﺎﻛﻨﺎن ﺟﺰاﻳﺮ ﻣﻼﻧﺌﻴﺪ، واﻗﻊ در ﺟﻨﻮب «اﻗﻴﺎﻧﻮس آرام»، در اﻳﻦ ﺑﺎره اﻓﺴﺎﻧﻪ ای دارﻧﺪ، مبنی ﺑﺮ اینکه در زﻣﺎن ﻫﺎی دور، ﭘﺎدﺷﺎه ﻳﻚ ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﻧﺎﺷﻨﺎس ﻛﻪ آﻣﺮﻳﻜﺎ ﻧﺎم داﺷﺖ، ﺑﻪ دﻳﺪار آنها آﻣﺪه ﺑﻮد. ﻧﺎم اﻳﻦ ﺧﺪا «ﺟﺎن ﻓﺮام» ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﻪ آنها ﻗﻮل داد در روزی از روزﻫﺎ، ﺑﺎ ﭘﻨﺠﺎه ﻫﺰار ﺗﻦ از پیروان آسمانیاش از دهانه ی آﺗﺸﻔﺸﺎن «ﻣﺎزور» ﺑﻴﺮون آﻳﺪ و زندگی فقیرانه ﺑﻮﻣﻴﺎن را ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﺪ و ﺑﺮای آنها ﺧﻮشبختی ﺑﻪ ارﻣﻐﺎن آورد؛ ولی ﺑﻮﻣﻴﺎن می ﮔﻮﻳﻨﺪ اﻳﻦ ﺧﺪا ﻓﻘﻂ در ﺻﻮرتی ﻧﺰد آنها ﺑﺎز ﺧﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ ﻛﻪ آنها سنّت ها را زﻧﺪه ﻧﮕﺎه داﺷﺘﻪ و ﺧﺪاﻳﺎن را ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻛﻨﻨﺪ.(10)
پی نوشت:
1. آیین ﮔﻨﻮسی و ﻣﺎﻧﻮی، اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﭘﻮر، ص 78.
2. ﭘﺎدﺷﺎه ﻋﺎدل و اﻓﺴﺎﻧﻪای ﻛﻪ در دورهای ﻧﺎﻣﻌﻠﻮم از ﻗﺮون ١٢ وسطی ﺑﺮ «ﺑﺮﻳﺘﺎﻧﻴﺎ» ﺣﻜﻮﻣﺖ میﻛﺮد.
3. ﻗﻮمی از ﻧﮋاد ژرمنی ﻛﻪ ﻣﻌﺮوف ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
4. ادﻳﺎن و مکتبهای فلسفی ﻫﻨﺪ، ﺷﺎﻳﮕﺎن، ص 104.
5. اﺳﺎﻃﻴﺮ ﻫﻨﺪ، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺑﺎﺟﻼن ﻓﺮخی، ص 58.
6. «اﻳﻨﻜﺎ» یعنی: ﺧﺪا در زﻣﻴﻦ. ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از زﺑﺎن ﺑﻮﻣﻴﺎن ﻛﺸﻮر «ﭘﺮو» در آﻣﺮﻳﻜﺎی ﺟﻨﻮبی.
7. اسطوره آﻓﺮﻳﻨﺶ در آیین ﻣﺎنی، اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﭘﻮر، ص 82.
8. ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺟﺎوداﻧﻪ، ﺑﻬﻤﻦ ﺳﺮﻛﺎراتی، ص 96.
9. اﻧﺘﻈﺎر ﻣﺴﻴﺤﺎ در آیین ﻳﻬﻮد، ﺣﺴﻴﻦ ﺗﻮفیقی، ص 125.
10. او ﺧﻮاﻫﺪ آﻣﺪ، اﻟﻬﺎمی ـ علیاﻛﺒﺮ ﻣﻬﺪی ﭘﻮر، ص 54.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست