پاسخ به:گفت و شنود دو برادر
پنج شنبه 19 آذر 1394 11:46 PM
دوبرادر، نه بیشتر. برادران عباس هم بودند در کربلا. برادرانش از مادری چون ام البنین که آنها را از همان لحظه تولد قربانی حسین کرده بود. همه فرزندانش را. عباس که اول برادران مادری خود را به میدان فرستاد. و خود ماند و برادرش حسین. امامش حسین. به خاطر احترام به امامش به ولی امرش هیچگاه او را برادر صدا نزد. همیشه او را امام و رهبر صدا زد مگر وقتی که مادر حسین او را پسرم صدا زد. آنوقت بود که خود را لایق برادری حسیین دید.
امام حسین برادرش عباس را، علمدار لشکرش عباس را بدون سلاح برای آوردن آب برای تشنگاه مانده در خیمه ها فرستاد. برادری را که با رسیدن به آب از آن ننوشید چون امامش تشنه بود. برادری که دو دستش قطع شد. فرق سرش شکافته شد. چشمانش .... و با سوراخ شدن مشک آب و ریختن آبها روی زمین امیدش ........... برادری که در آن وضعیت صدا زد برادرم برادرت را دریاب. کی می تونه حال امام حسین رو درک کنه اون موقع رو درک کنه و بفهمه که با چه حالی خودش رو به برادر رسوند. حالش رو اونجایی که دستان بریده شده برادر رو می بوسید. و بدن تکه تکه شده برادر رو به بالین گرفت. هیچ کس نمی تونه حتی تصور چنین لحظه ای رو بکنه. برای امام حسین خیلی سخت بود برادرش آخرین امیدش روی زمین رو تو اون وضعیت ببینه. خدا نصیب نکنه. برای امام حسین خیلی سخت بود درخواست برادر رو بپذیره و جنازه او را به خیمه ها نبره تا جنازه برادر شرمنده طفلان تشنه ی منتظر نشه. برای امام حسین سخت بود نتیجه وفاداری برادرش رو، نتیجه سختی رو ببینه. و فقط عمود خیمه برادر رو پایین بیاره.