0

داستان هیی از امام باقر

 
ghasem8224
ghasem8224
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1393 
تعداد پست ها : 1025
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان هایی از امام باقر
شنبه 28 شهریور 1394  11:31 AM

 

 

اعجاز امام باقر علیه السلام در پنهان شدن از نظرها

 

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام وَ النَّاسُ يَدْخُلُونَ وَ يَخْرُجُونَ
فَقَالَ لِي سَلِ النَّاسَ هَلْ يَرَوْنَنِي؟
فَكُلُّ مَنْ لَقِيتُهُ قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ لَا وَ هُوَ وَاقِفٌ
حَتَّى دَخَلَ أَبُو هَارُونَ الْمَكْفُوفُ قَالَ سَلْ هَذَا
فَقُلْتُ هَلْ رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ؟
فَقَالَ أَ لَيْسَ هُوَ بِقَائِمٍ؟
قَلت وَ مَا عِلْمُكَ؟
قَالَ وَ كَيْفَ لَا أَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ سَاطِع‏...


ابوبصیر می‌گوید:
روزی با امام باقر علیه السلام وارد مسجد شدم. امام علیه السلام به من فرمود:«از مردم بپرس آیا مرا می‌بینند.»
هر کس جلو می‌آمد، من از او می‌پرسیدم:«آیا امام باقر را می‌بینند؟»
می‌گفتند:«نه.» در حالی که امام در کنار من ایستاده بود.
در این هنگام ابوهارون که نابینا بود، وارد مسجد شد. امام فرمود:«از او بپرس.»
پس من به ابوهارون گفتم:«آیا امام باقر را می‌بینی؟»
گفت:«مگر همان کسی نیست که آنجا ایستاده؟»
گفتم:«از کجا فهمیدی؟ مگر نابینا نیستی؟»
ابوهارون گفت:«چگونه او را نبینم و حال آنکه او نوری درخشان است.»

http://www.axgig.com/images/46102340277214272922.jpg

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها