شامگاه دوم شهریور جسد دو دختر جوان با لباسهای شیک و مجلسی در خیابانی در تهرانپارس ماموران کلانتری تهرانپارس را با ابهام روبرو کرد. یک ملحفه گرهخورده کنار اجساد دختران، سؤالات بیجوابی را در ذهن مأموران به وجود آورده بود. این درحالی بود که پدر و مادر یکی از دختران در طبقه چهارم منزلی که جسد دختران جلوی آن افتاده بود زندگی میکردند. آنها هرگز گمان نمیکردند پیکر بیجان دو دختر ناشناس متعلق به دختر آنان و دوستش باشد. آندو با دیدن اجساد دو دختر جوان شوکه شدند چراکه فکر میکردند دختر 18 ساله و دوست وی در اتاق خوابیدهاند. داستان از این قرار بود که دختران 17 و 18 ساله، وقتی با ممانعت پدر و مادر برای رفتن به مهمانی شبانه مواجه میشوند، تصمیم میگیرند با گرهزدن ملحفهها به یکدیگر و بستن آن به شوفاژ از خانه بیرون بروند، که هر دو سقوط کرده و میمیرند.
به گزارش فرارو، انتشار این خبر سئوالات زیادی ایجاد کرد. کسانی که خبر را خواندند اقدام این دو دختر نوجوان را اقدامی غیر عقلانی دانستند. عدهای از تصمیم دختران شگفت زده بودند و عده ای دیگر از جسارت آنها. انا سوال این است که چه چیز باعث شده است که ان دو دختر دست به چنین اقدامی خطرناک؟ در وقوع این حادثه تلخ مقصر کیست؟ ریشه های اجتماعی و روانی اقدام جسورانه آن دو دختر چیست؟
کارشناسان نظرات متفاوتی درباره این موضوع دارند. امانالله قراییمقدم –جامعهشناس و استاد دانشگاه- معتقد است نمیتوان بهدلیل سن نسبتا پایین این دختران آنها را مقصر ندانست، چرا که در جامعه فعلی، نوجوانان مانند بزرگسالان با مسائل اجتماعی مواجه میشوند و باید آنها را درک کنند.
وی در گفتگو با فرارو گفت: به طورکلی هم باید والدین این دختران، هم خودشان و هم سیستم اجتماعی یا فرهنگ را در بروز چنین حوادثی موثر یا مقصر دانست. فرهنگ دختران را محدوده کرده است و والدین براساس ارزشهای فرهنگی به خودشان این حق را میدهند که فرزند دخترشان را محدود کنند. این فرهنگ است که تربیت را میسازد. همچنین خود افراد قربانی و در این حادثه خود دختران مقصر بودهاند. جامعه مانند یک ترازوست که فرد هر لحظه در آن در یک کفه قرار میگیرد و در کفه دیگر جامعه آن را میسنجد. بنابراین دختری که در سن 17-18 سالگی قرار دارد، فردی بالغ است که از خیلی مسائل اطلاع دارد و نباید برپایه عناد اقدام به یکسری اقدامات نماید.
هراس برای پذیرفتهنشدن
اما مریم جمشیدی -جامعهشناس و عضو انجمن جامعهشناسی ایران- ماجرا را از زاویه دیگری می بیند. او با تحلیل وضعیت پیرامون دو دختر نوجوان میگوید "دو دختر نوجوان قربانی در آن شرایط دچار هراس بودهاند؛ هراس در نوجوانان به این معناست که آنها از طردشدن و مورد قبول واقع نشدن در گروه همسالان هراس دارند و برای اینکه این اتفاق نیفتد تلاش میکنند تا شبیه به همسالان خود شوند. بنابراین برنامههایی را دنبال میکنند که دوستانشان در آن مشارکت دارند. بههمینخاطر، حضور در یک مهمانی شبانه، برای این دو دختر جوان، بسیار اهمیت پیدا میکند تا جایی که تصمیم میگیرند با کمک ملحفه و همانند آنچه در فیلمهای پلیسی دیدهاند؛ از طبقه چهارم خانهشان خارج شوند".
مریم جمشیدی در ادامه به فرارو گفت: اگر بخواهیم نگاهی جامعهشناختی به این حادثه تلخ داشته باشیم، با توجه به این که این اتفاق ناخوشایند دو قربانی دارد؛ باید از منظر قربانیشناسی به آن پرداخت و بررسیاش کرد؛ برای همین دو موضوع در اینجا مطرح میشود؛ یکی ترس از جرم و دیگری هراس.
وی ادامه داد: درباره ترس از جرم، اینطور به نظر میرسد که این دختران ترس از جرم نداشتند وگرنه نباید تا این حد به حضور در مهمانیهای مختلط شبانه متمایل میشدند. در هر حال شدت علاقه به حضور در این مهمانی به حدی بود که حاضر شدند جانشان را به خطر بیندازند. اما چرا این دختران و همسالان آنان چه دختر و چه پسر، در موارد مشابه، ترس از جرم ندارند؟ از دلایل نداشتن ترس از جرم میتوان به شکافی اشاره کرد که میان برخی قوانین، عرفها و هنجارهای خانوادگی جامعه امروز ما وجود دارد؛ افراد در این حالت ممکن است به ایندلیل که خانواده برخی رفتارها و کارها را مجاز میدانند آنرا انجام دهند.
جمشیدی با اشاره به اینکه هیجان نیز در رفتار این دختران موثر بوده توضیح داد: هیجان نیز از دیگر دلایل نداشتن ترس از جرم است. انسانها بهدنبال هیجاناند و در راستای آن کارهای زیادی ممکن است بکنند؛ شادی، خشم، اضطراب از جمله دلایلی است که باعث میشود تا انسانها به سمت هیجان و انجام کارهای هیجانانگیز بروند. برای همین میتوان گفت هیجان و اضطراب نیز میتوانسته آن دو دختر جوان را ترغیب کند تا برای رفتن به آن مهمانی، بهجای بازکردن در خانه، از پنجره خارج شوند.
عضو انجمن جامعهشناسی ایران همچنین درباره نقش خانواده در بروز چنین اتفاقاتی گفت: در کنار این موارد میتوان از منظر دیگری نیز به موضوع پرداخت و آن اینکه آیا در این اتفاق و یا اتفاقهای مشابه خانواده کارکرد درستی داشته یا خیر؟ به عبارتی آیا مشکلات ساختاری و همچنین عدم آموزش به خانوادهها درباره نحوه برخورد با فرزندانشان باعث وقوع حوادث تاسفباری نظیر حادثه مورد بحث شده است؟ واقعیتهای پژوهشی نشان میدهند که در درجه اول محیط خانواده در رابطه با رفتارهای خطرناک و جرمخیز نقش دارند. اگر روابط والدین با فرزندان یا رابطه والدین با یکدیگر و نقش تربیت در یک خانواده در سطح مطلوبی باشد، رفتارهای افراد آن خانواده نیز طبیعیتر و هنجارپذیرتر خواهد شد.
وی در ادامه اظهار کرد: با اینحال علاوه بر شرایط موجود در بستر یک خانواده، نمیتوان ساختارهای اجتماعی را نادیده گرفت. مدارس و رسانههای گروهی از جمله ساختارهای اجتماعی مهم در این خصوص هستند. متاسفانه برخی از مدارس ما در شهرهای بزرگ کسب درآمد را اولویت اولشان قرار دادهاند و آموزشها، مادیمحور شده است. بنابراین متاسفانه برخی مدارس از آموزش علوم رفتاری و غیره غفلت میکنند و دانشآموز در مدرسه خود، آنگونه که باید، به لحاظ رفتاری صحیح تربیت نمیشود.
وی همچنین با اشاره به نقش رسانههای گروهی گفت: رسانههای گروهی نیز در این میان نقش مهمی دارند که متاسفانه آنها نیز برنامههایی موثر اجرا نمیکنند. به رغم تاکیدهای زیاد در نقش مثبتی که رسانه عمومیای مثل تلویزیون میتواند در کمک به خانواده برای روشهای تربیتی داشته باشد، برنامهای با محوریت آموزش به خانواده درباره رفتار با فرزندان کمتر ساخته میشود، برای همین هنوز خانوادههای زیادی در جامعه ما وجود دارند که نمیدانند وقتی در برابر خواسته فرزندش برای رفتن به یک مهمانی مواجه میشوند، چه برخوردی باید داشته باشند و چطور با این خواسته مواجه شوند. در نتیجه این فرایندها؛ خانوادههای ما هنوز خانوادههای آماتوری هستند که در مواجهه با نوجوان و جوانان خود؛ حرفهای نشدهاند برای همین انجام رفتارهای درست را بلد نیستند که اگر آموزش دیده بودند؛ احتمال اینکه این دو دختر جوان زنده بودند؛ زیاد بود.
خویشتنداری و مهارت حل مسئله را نیاموختهایم
اما مهدی ملکمحمد –روانشناس- با واکاوی مسائل روانی که منجر میشود چنین اتفاقاتی رخ دهد، معتقد است که ریشه همهچیز در تربیت نهفته و سیستمهای تربیتی جامعه ما به مرور زمان ضعیف تر شده است. وی در گفتگو با فرارو میگوید: اولینبار نیست که چنین اقداماتی در موارد و روشهای متفاوت دیگر شنیده میشود. به طور کلی ریشه این اقدامات به مباحث تربیتی باز میگردد.
این روانشناس در ادامه اظهار کرد: بهطورکلی مردم ما خویشتندار نیستند. خویشتنداری در تربیت فرزندان ما وجود ندارد و این موضوعی است که در سالهای اخیر شدیدتر شده است. پیش از این و در گذشته مردم در بخشهایی از رفتارشان خویشتندار تر بودند. حالا اما بهدلیل مشکلات و استرسهای مختلفی که والدین با آن درگیرند خویشتنداری به فرزندان آموزش داده نمیشود. این آموزش البته به هیچوجه جنبهای نصیحتگونه ندارد بلکه باید در وضعیت افراد اجرایی شود. خویشتنداری به این معناست که ما بتوانیم امیال و خواستههای فوریامان را به عقب بیاندازیم. متاسفانه نگاه به رفتار مردم در خیابان و در فضاهای عموم عدم خویشتنداری در طبقات مختلف اجتماعی را نشان میدهد.
عضو انجمن روانشناسی همچنین اظهار کرد: اتفاقی که درباره خویشتنداری شاهد آن هستیم، چیست؟ والدین از دوران کودکی خویشتنداری را به فرزندان خود یاد ندادهاند، بلکه در موافعی با رفتارشان آن را تقویت نیز کردهاند. مثلا ممکن است یک کودک در زمان کودکی با گریهکردن، قهرکردن و ... خواستهای داشته باشد که والدین بلافاصله آن را برآورده و گمان میکنند عدم خویشتنداری در همینجا متوقف میشود، اما چنین نیست؛ اگر خویشتنداری در کودکی به خرید پفک، اسباببازی و... مربوط میشده، حالا در بزرگسالی به چیزهای بیشتری میرسد.
وی در ادامه تصریح کرد: در این میان البته باید نقش ویژگیهای شخصیتی را نیز در نظر گرفت. مثلا برخی از افراد دارای شخصیتی ملاحظهجو هستند که در کنار خویشتندار نبودن میتواند اقداماتی اینچنینی را رقم بزند.
مهارت حل مسئله
ملکمحمد با اشاره به مهارتی بهنام حل مسئله در ادامه گفت: یکی دیگر از مسائلی که در بررسی این دست از اقدامات باید به آنها پرداخت مهارت حل مسئله است. بسیاری از افراد این مهارت را یاد نگرفتهاند. حل مسئله مهارتی ذاتی نیست و باید در خانواده به فرد آموزش داده شود. نوجوانان ایرانی یاد نگرفتهاند که چطور با خانوادهاشان مذاکره کنند، در نتیجه براساس هیجانات دست به این رفتارها خواهند زد.
وی با اشاره به اینکه این ویژگیها منجر به رفتارهای دیگری نیز در نوجوانان ما شده است، ادامه داد: تعداد زیادی از نوجوانان دختر و پسر در جامعه ما قبل از بزرگسالی دست به رفتارهای پرخطر جنسی میزنند و به همیندلیل نیز میگویند این رفتارها به دوران نوجوانی کشیده شده است.
این روانشناس همچنین با بیان این گه "هرچند که حادثه مرگ دو دختر بسیار پررنگ است" گفت: اما این دست از اقدامات که ناشی از عدم خویشتنداری و نداشتن مهارت حل مسئله است، به وفور در جامعه ما دیده میشود. مردمی که در برابر این حادثه واکنش نشان میدهند، خودشان نیز در زندگی شخصیاشان نمونههای بارزی از عدم خویشتنداری را در اشکال دیگر دارند. مثلا دعوا در خیابان بر سر مشاجرات کوچک یکی از آنهاست.
عضو انجمن روانشناسی ایران در پاسخ به این سئوال که آیا ایندست از حوادث به وضعیت دختران در جامعه و به طور کلی موضوع جنسیت مرتبط میشود یا خیر گفت: این اتفاقات ارتباطی به دختر یا پسر بودن ندارد، چرا که در پسرها نیز وجود دارد؛ مثلا تعداد زیادی از پسران هنگامی که مدرسه به آنها اجازه ندهد به بیرون بروند، از دیوار آن بالا میروند و خودشان را به بیرون میرسانند. درنتیجه جنسیت در این موارد دخیل نیست و حادثه را باید بیشتر در این دید که نوجوانان ما امروز کمتر از نوجوانان تمام دهههای قبل خویشتنداری را آموختهاند.
مهدی ملکمحمد تصریح کرد: شاید به نظر برسد که با گذر تاریخ انسانها باید متمدنتر شده باشند، اما چنین نیست و باوجود ابزارهای آموزشی جدیدی که امروزه ما داریم، متاسفانه نسل جدید از نظر مهارتهای روانشناختی بسیار ناپخته است.
وی همچنین درباره نقش آموزش و پرورش در اینمیان توضیح داد: آموزش و پرورش ما عملا بحث پرورش را رها کرده، چرا که هنوز در بسیاری مدارس دغدغه آب و برق وجود دارد، چه رسد به تربیت. وزارت آموزش و پرورش از مدارس خواسته که روی پای خودشان بایستند و قاعدتا بنابر "هرم مازلو" نیازهای فیزیولوژیک به نیازهای تربیتی ارجحترند.
این روانشناس در انتها گفت: بنابراین اگر بروز رفتارهای غیرعقلانی در نسل نوجوان بهدلیل هیجانجویی و عدم خویشتنداری بیشتر دیده میشود، اما این به این معنا نیست که در میان جوانان، میانسالان و کودکان ما خویشتنداری وجود داشته باشد، بلکه تفاوت در نوع بروز عدمخویشتنداری است. مثالی در این زمینه انجام فسادهای مالی در کشور است، فردی که فراتر از نیاز در پی جمعآوری پول و مال باشد و حتی به اختلاس برسد، در واقع فرد خویشتنداری نبوده است.