0

جلسه پرسش وپاسخ

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:جلسه پرسش وپاسخ
یک شنبه 8 شهریور 1394  8:16 AM

نازنین

جنسیت زن
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۳۷۹
موضوع روانشناسی

بسم الله.. دختری پونزده ساله هستم .شاید برای شما نوشتن این متن از طرف من مسخره باشد با وجود سن کمم خیلی دست اورد ها دارم و همه مدل زندگی را تجربه کردم..و حالا با قلبی رنجیده شده از اطرافیانم اقدام به نوشتن متنی برای کسیکه بتواند مرا راهنمایی کند کردم…در سخت ترین شرایط ممکن در حال زندگی کردن هستم مشکلات مالی مشکلات روحی و هزاران درد که دلم را ازرده کرده ..این روز ها عجیب حرفم را نمیفهمند..من هم نمیتوانم حرف های دلم را به کسی بزنم میدانید ک حرف دل زدن سخت است ..پدر و مادرم هر دو کار میکنند من وخواهر کوچکم روزها در خانه تنها زندگی میکنیم..مشکلات مالی را کار ندارم میدانم که همه اینها میگذرد درد من از حال روحم هست که درمانگری ندارد ..من به گفته اطرافیانم چهره زیبایی دارم و بزرگتر از سنم نشان میدهد به همین علت بارها با کسانی که گشتم پس ازگذشت مدتی به من درخواستی برای دوست شدن یا حتی ازدواج دادند تاکید میکنم بنده پونزده سال دارم..زمانی که چهارده ساله بودم باپسری اشنا شدم که با احساسات کودکانه یا نوجوانانه نمیدانم به او علاقه مند شدم مدتی باهم بودیم ولی پس ازمدتی مرا به حال خود رها کرد ورفت در چهارده سالگی دچار افسردگی شدیدی شدم به طوری که پس از چند ماه به روانشناس مراجعه کردم که این امر توسط پدرومادرم انجام شد و من دخالتی در ان نداشتم ..مدتی گذشت من توانسته بودم کمی با خودم و روحم کنار بیایم اما کسی علت واقعی این پریشانی را نمیدانست.. یکسال گذشت من پانزده ساله شدم و در تمام این یکسال من همه جور شکنجه شدم چ روحی چ مادی برایم مشکلات مادی اهمییت زیادی ندارد ها چون میدانم درحال حاضر نمیتوانم کاری برای رفع ان انجام دهم اما بازهم گاهی ادم دلش میخواهد دوستش را به خانه اش دعوت کند یا لباسهای انچنانی بپوشد اما افسوس ک نمیشود..حال از اینها بگذریم میگفتم وقتی پانزده ساله شدم و به همراه کمک های ان روانشناس توانستم خودم را جمع وجور کنم حیف ک به علت مشکلات مالی نتوانستم کلاسهایم را با ان روانشناس ادامه دهم..بازهم بگذریم..مدت ها گذشت و من تنها در خانه فقط نشستم ونگاه کردم همه چیزرا ..خدارا شکر وضعیت خانواده را درک میکنم و مشکلی با ان ندارم اما پسری که یکسال پیش زما نی که با احساسات پاک کودکانه یا نوجوانانه دوستش داشتم مرا رها کرد حالا برگشته و طرح ازدواجش را با منه پانزده ساله میچیند بیست سالش هست و من هم نسبت به همسن هایم کمی قدرت تشخیص بهتری دارم و در این موارد خنگ نیستم میفهمم ..الان ک این متن را مینویسم به تولد شانزده سالگیم نزدیک میشونم و هنوز هیچکدام از مشکلاتم حل نشده ان پسر برگشته اما من به شخصی دیگر علاقه دارم که نه خودش میداند نه من میدانم ک او نسبت ب من چگونه است اما از همه مشکلات عاطفی که بگذریم من میخواهم اینده ای روشن داشته باشم پس میدانم که به هیچکدام از انها در این سن نباید علاقه مند شوم اما افسوس ک دل سن را نمیفهمد من مانده ام سر دو راهی عاطفی در زمانی که میان انبوهی از مشکلات و درد ها دستو پا میزنم و همه فقط میگویند بچس نمیفهمد….مرا ببخشید ک حرفهای دلم طولانی بود وامیدوارم انرا بخوانید که تنها امیدم هستید..

پاسخ:

سلام

در وضعیت سنی شما بهترین اقدام در حال حاضر پاسخ منفی است به این دلیل که شرایط شما را قبلا به هم ریخته است و در حال حاضر هم همین کار را خواهد کرد. سیکل رفتاری خانواده را شما با تحصیل و تلاش قطع خواهید کرد و خواهید توانست برای خودت وضعیت بهتری را در آینده رقم بزنی.

بنابراین پیشنهاد می کنم حداقل تا ۲۰ سالگی به ازدواج فکر نکنی و در این چهار سال سعی کنید یک فعالیت مفید یا ادامه تحصیل را پیش بگیرید.

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها