شعبده بازی از هند نزد متوکل آمد. متوکل به او گفت:
اگر در مجلسی عمومی حضرت هادی علیه السلام را شرمنده کنی، هزار اشرفی ناب به تو جایزه میدهم.
شعبده باز گفت:
سفرهی غذا را پهن کن و مقداری نان تازه ی نازک در سفره بگذار و مرا در کنار امام قرار بده.
متوکل دستور او را اجرا کرد تا امام دست به طرف نان برد. در همان لحظه، شعبده باز ،کاری کرد که نان به جانب دیگر پرید.
امام دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوی دیگر پرید.
حاضران خندیدند. ناگاه امام علیه السلام دست مبارکش را به صورت نقش شیری زد که بر روی پارچه متکایی بود و فرمود:
«خذ عدو الله»؛ دشمن خدا را بگیر.
در همان دم، آن عکس به شکل شیری درنده درآمد و شعبده باز را درید و همه ی بدنش را خورد، سپس به همان صورت نخستین خود در پارچه، برگشت.
همه ی حاضران متحیر شدند.
آن گاه متوکل از امام علیه السلام خواست تا شعبده باز را برگرداند.
حضرت فرمود:
«و الله لا تری بعدها؛ أتسلط أعداء الله علی أولیاء الله»؛ به خدا سوگند! او را پس از این نخواهی دید،آیا دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط میکنی؟
حاضران مجلس را ترک کردند و دیگر شعبده باز را ندیدند. [1] .
پی نوشت ها:
[1] بحار، ج 50، ص 146.