از جمله سینماهای جهان سومی در حاشیهٔ اقیانوس آرام میتوان از کشورهای تایلند، ویتنام، اندونزی، مالایا، کرهٔشمالی و جنوبی و فیلیپین نام برد. صنعت سینمای تایلند بر ستارهسازی و گونهسازی متکی است و با جمعیت پنجاه و هشت میلیونی خود سالانه حدود صد فیلم برای تماشاگران داخلی خود تولید میکند. فیلمهای این سرزمین فاقد ارزش هنریاند، بهاستثاء آثار چند کارگردان مانند پرمفُل شیوریارون (بامبوی سرخ، ۱۹۷۹)؛ سوچارت ووتیویچای (آخرین شبنم، ۱۹۷۸)؛ سووات سیچوئه (کون - سا امپراتور افیون، ۱۹۸۲)؛ ویچیت کوناوودهی (مردم کوهستان، ۱۹۸۲)؛ چِد سُنگسْری (پوئن - پِنگ، ۱۹۸۳)؛ ایوتانا موکداسنیت (گل و پروانه، ۱۹۸۵)، و چارت کوپجیتی (خانه، ۱۹۸۷).
ویتنام (جمعیت شصت و نه میلیون نفر) صنعت فیلم کوچک دارد با استودیوهائی در هانوی و شهر هوشیمین (قلاً سایگن)، و همهٔ فیلمهایش با کمک وزارت فرهنگ و بر الگوی شوروی سابق ساخته میشوند، با این حال مشتی فیلم جالب در این کشور ساخته شده است - ناقوسهای نارنجیرنگ (۱۹۸۴) از نگوین نگوک ترونگ؛ اکتبر باز نخواهد گشت (۱۹۸۴) از دَنگ نهات مین، و کارما (۱۹۸۶) از هو کوئنگ مین، که فیلم اخیر با حمایت کشور سوئیس ساخته شده است.
اندونزی با جمعیتی دویست میلیونی که نه میلیون نفرشان در جاکارتا زندگی میکنند، سالانه حدود هفتاد فیلم سینمائی تولید میکند و اکثر فیلمهای این کشور را نسخه بدلهای پر زد و خورد آمریکائی تشکیل میدهند. در اینجا نیز مانند تایلند معدودی کارگردان جدی دست در کار هستند - از جمله آمیپریونو، که بهخاطر فیلم تاریخی و پرزرق رورو مندوت (۱۹۸۵) و کمدیهائی چون عزیزترین (۱۹۸۵) معروف شد؛ کارگردان سرشناس، تِگوه کاریا، که آثارش در چندین جشنواره گل کردهاند (از جمله، در زیر پشهبند، ۱۹۸۳؛ قهوهٔ تلخ، ۱۹۸۶؛ یادگارها، ۱۹۸۶؛ مادر، ۱۹۸۷) و همچنین برادران سلامت جاروت راهارجیو (ماه و خورشید، ۱۹۸۰؛ قلبش سفید و لبانش سرخ است، ۱۹۸۱؛ پونیرای عادل، ۱۹۸۳؛ آسمان سرپناه من است، ۱۹۹۰) و اِروس جاروت راهارجیو (زن شجاع/چوت نیادین، ۱۹۸۸).
سینمای مالزی، که از دههٔ ۱۹۳۰ یک سیستم قدیمی استودیوئی به ارث برده بود، با تأسیس شرکت توسعهٔ فیلم ملی (FINAS) در ۱۹۸۱، عملاً در سلطهٔ برادران شاو قرار داشت و هدف از تأسیس FINAS بالا بردن کیفیت زیبائی شناختی سینمای بومی و فرهنگ سینمائی در کشوری با هجده میلیون نفر جمعیت بود، و تعدادی کارگردان مستقل جوان از دل آن سر برآورد - جینْس شمسالدین، که فیلم بوکیت کِپونگ (۱۹۸۲) از او با درونمایهای سیاسی رکورد فروش فیلم در مالزی را شکست؛ جمیل سولُنگ (چیزی جزء خار درو نکردیم، ۱۹۸۵)؛ رحیم رازاری (مرگ یک پدر سالار، ۱۹۸۵) و استفن تئو (بار سفر بستن، ۱۹۸۷)
تاریخ صنعت فیلم کرهٔجنوبی (یا جمهوری کره، با جمعیت چهل و چهار میلیون نفر) اخیراً سالانه هشتاد تا نود فیلم تولید میکند، به دههٔ ۱۹۲۰ برمیگردد و با آنکه خارج از کره شناخته شده نیست غالباً فیلمهای متمایزی تولید میکند. کرهٔ جنوبی در دههٔ ۱۹۶۰ در واقع به یکی از پرمحصولترین کشورهای جهان بدل شد و در طول یک دهه سالانه دویست فیلم عرضه کرد؛ اما در ۱۹۶۹ پس از رواج تلویزیون جمع کثیری از تماشاگرانش را از دست داد و تولیدش بهشدت پائین آمد. در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ سر و کلهٔ فیلمهای کرهای در جشنوارههای جهانی پیدا شد و در دههٔ ۱۹۸۰ بهرغم شدیدترین قوانین ممیزی در کشوری غیرکمونیست، به هر حال سینمای کیفی کره راه خود را یافت، سینمائی که به فرهنگ باستانی و عارفانهٔ کشور میپرداخت و از بهترین فیلمبرداری و نورپردازی موجود در آسیا بهره میبرد. کارگردانهای مهم کرهجنوبی در این دوره عبارتند از، کیم سو - یونگ (متولد ۱۹۲۹ - گات - ما - ئول، ۱۹۸۰؛ اواخر پائیز، ۱۹۸۳)؛ چونگ جین - وُن (متولد ۱۹۳۸) - آیا فاخته در شب میخواند؟، ۱۹۸۳؛ زن نجیبزاده، ۱۹۸۵)، لی دو - یونگ (متولد ۱۹۴۲ - پی - مک [خانهٔ مرگ، ۱۹۸۲]، چرخ، ۱۹۸۴؛ پسر اول، ۱۹۸۵؛ پُنگ [درخت توت، ۱۹۸۶]؛ خواجه، ۱۹۸۶)؛ ایمکوان - تائِک (متولد ۱۹۳۶ - ماندالا، ۱۹۸۱؛ دهکده در مه، ۱۹۸۴؛ جیلسُدیوم، ۱۹۸۶؛ مادر قراردادی، ۱۹۸۶)، لی جانگ - هو (بیانیهٔ ابلهان، ۱۹۸۳؛ سرگرمی ساز، ۱۹۸۶)؛ بائه چانگ - هو (شب تیرهرنگ، ۱۹۸۵؛ هوانگچینی، ۱۹۸۶)؛ روزهای شیرین جوانی، (۱۹۸۷)، و میونگ - جونگها (خورشید فروزان، ۱۹۸۵).
تاریخ سینمای کرهٔ شمالی با اعلام جمهوری دموکراتیک خلق کره در ۱۹۴۵ توسط کیمایل - سونگ آغاز شد. ابتدا مرکز توجه این سینما تولید فیلم مستند، بهویژه در جریان جنگ کره (۵۳ - ۱۹۵۰)، و فیلمهای تبلیغاتی بود. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ سینمای داستانی به کندی متحول شد و در ۱۹۸۷ نخستین جشنوارهٔ جهانی فیلم کرهٔشمالی در پیونگیانگ، جائیکه از ۱۹۵۳ صاحب دانشگاه فیلم شده بود، به راه افتاد. مهمترین کارگردانهای فعال کرهٔشمالی (جمعیت بیست و سه میلیون نفر) در حال حاضر عبارتند از: ریم چانگ بُم (آشتی، ۱۹۸۶؛ برندهٔ جایزهٔ اصلی بیست و پنجمین جشنوارهٔ کارلُوی واری) و یون یونگ گیو (با حماسهٔ تاریخی و پرده، عریض تالمائه و پُمداری، ۱۹۸۷). مشهورترین کارگردان کشور، شین سانگ - اوک و همسر بازیگرش، که از اواخر دههٔ ۱۹۷۰ ناپدید شده بودند، در ۱۹۸۶ در وین آفتابی شدند و از آمریکا تقاضای پناهندگی سیاسی کردند.
صنعت فیلم فیلیپین (جمعیت شصت و هفت میلیون نفر) تا دههٔ ۱۹۶۰ سینمائی بزرگ، استودیوئی و عامهپسند داشت. سپس این سیستم بهتدریج فرو ریخت و ستارگان سرشناس آن دست به تأسیس کمپانیهای مستقلی زدند و در طول یک دهه مشتی فیلم باکیا، یا فیلمهائی برای سلیقههای پائین، به بازار سرازیر کردند. هر چند در طول دههٔ ۱۹۷۰ تعدادی از کارگردانهای فیلیپینی توجه جهان را جلب کردند و برای صنعت داخلی خود اعتباری فراهم آوردند. مشهورترین کارگردانهای این دورهٔ فیلیپین عبارتند از لینو بروکا (۹۱ - ۱۹۴۰) که فیلم مانیل در چنگال تابلوهای نئون (۱۹۷۵) از او مهمترین فیلم فیلیپینی دههٔ ۱۹۷۰ شناخته میشود و فیلم دیگرش، اینسیانگ (۱۹۷۶) در ۱۹۷۸ در جشنوارهٔ کن موردتوجه قرار گرفت. موفقیت بروکا یک موج نوی فیلیپینی را بهدنبال خود آورد، و کارگردانهائی تجربی و صاحب سبک با همکاری نویسندگان ماجراجوی کشور آثار قابل توجهی عرضه کردند، از جمله اسماعیلبرنال، تحصیلکرده فرانسه، با فیلم لکهای، در آب (۱۹۷۶)، اِدی زُمِرو با فیلم همانطور که بودیم (۱۹۷۶) و مایک دو لئون با فیلم ایتیم (۱۹۷۶).
هنگامیکه فیلم جِگوار (یوزپلنگ، ۱۹۸۰) از بروکا بهعنوان نخستین فیلم فیلیپینی در جشنوارهٔ کن شرکت کرد و فیلم شهر پس از تاریکی (۱۹۸۰) از برنال به بازار جهانی راه یافت، همسر نخستوزیر فیلیپین، خانم ایملدا مارکوس، جشنوارهٔ جهانی فیلم مانیل را سازماندهی کرد که دو سالی (۱۹۸۲ و ۱۹۸۳) دوام آورد، و در همین مدت کوتاه موج نوی فیلیپین در جهان شهرتی بههم زد، از جمله از طریق آثار بروکا (سوگواریها، ۱۹۸۱؛ بونا، ۱۹۸۱؛ P.X، سال ۱۹۸۲؛ کشور من، ۱۹۸۴؛ برای ما بجنگ، ۱۹۸۹) و بِرنال (شهر پس از تاریکی، ۱۹۸۱؛ هیمالا، ۱۹۸۳؛ رابطه، ۱۹۸۵)؛ دولئون (در یک چشم برهم زدن، ۱۹۸۱؛ دستهٔ ۸۱؛ ۱۹۸۲) و رُمِرو (آرزو، ۱۹۸۳)، و همچنین از طریق آثار کارگردانهای نسبتاً تازه کار مانند کیدلات تاهیمیک (کابوس معطر، ۱۹۷۹؛ تورومبا، ۱۹۸۳)، لوریس گیِلن (سالومه، ۱۹۸۱) و پِکه گالاگا (طلا، نقره، مرگ، ۱۹۸۳)، و سرانجام با فیلمهای ماریلو دیاز - آبایا (نتیجهٔ اخلاقی، ۱۹۸۳؛ در باب نفس، ۱۹۸۴). فیلیپین در دههٔ ۱۹۸۰ در فیلمسازی جزء ده کشور برتر جهان قرار گرفت۷ و در سه کمپانی بزرگ (سیکو، رگال، ویوا) و تعدادی کمپانی کوچکتر خود سالانه حدود ۱۵۰ فیلم سینمائی تولید کرد. در فوریه ۱۹۸۶ مارکوس از ریاستجمهوری فیلیپین خلع شد و دولت تازهٔ کُرازان اکینو همان سیاستهای شدید ممیزی دوران مارکوس را ادامه داد که علاقهٔ چندانی به هنر نشان نمیداد. در سال ۱۹۹۱ هنگامیکه لینو بروکا در حادثهٔ اتومبیل کشته شد فیلیپین در واقع پرچمدار سینما و صالحترین منتقد اجتماعی خود را از دست داد. در نظام فیدل و. راموس، از یاران آکینو، که در ۱۹۹۲ به ریاستجمهوری انتخاب شد، صنعت فیلم فیلیپین بار دیگر به تولید سرگرمیهای کمهزینه، با ۱۳۰ فیلم سینمائی در سال، بازگشت.