پاسخ به:تاريخچهٔ سينمای ابران و جهان
دوشنبه 5 مرداد 1394 8:50 PM
به گفتهٔ کلاید تیلر از جنگ جهانی دوم به بعد بیش از پنجاه کشور آفریقائی استقلال خود را بهدست آوردند - غالب آنها پس از ۱۹۶۰ - با این حال در مقایسه با استاندههای غربی بازار فیلم آفریقائی کوچک است. این بازار از نظر منطقی به دو بخش آفریقایشمالی و سینمای صحاری آفریقائی قابل تقسیم است. در شمال، سینمای الجزایر، از نظر تولید متمایزتر است. صنعت سینمای الجزایر اندکی پس از کسب استقلال ملی شد، استقلالی که بعد از جنگ خانمانسوز آزادیبخش با فرانسه از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ بهدست آمد. نخستین فیلمهای الجزایری، که به همان مبارزات آزادیبخش پرداختهاند، در مجموع با نام سینمای مجاهد شناخته میشوند.
تعدادی از آنها - سپیدهدم نفرینشدگان (۱۹۶۵) از احمد راشدی (متولد ۱۹۳۸) و باد اُره (۱۹۶۶؛ برندهٔ دوربین طلائی جشنوارهٔ کن) از محمد اخضر حمینه (متولد ۱۹۳۵) - از کیفیت بالائی برخوردار بودند اما با پیدایش نهضت سینمای جدید در دههٔ ۱۹۷۰ بود که الجزایر سینمای جایگزین (آلترناتیو) و صاحب اهلیتی بهعنوان سینمای بومی به راه انداخت، بهویژه از طریق آثار علی قالم با فیلم مکتوب (۱۹۷۰)؛ محمد بواماری (متولد ۱۹۴۱) با فیلم معدنچی زغالسنگ (۱۹۷۳)، محمد سلیم ریاض (متولد ۱۹۳۲) با فیلم باد جنوب (۱۹۷۵) و محمد اخضر حمینه با روزشمار سالهای آتش زیر خاکستر (۱۹۷۵)، فیلمی حماسی دربارهٔ خانوادهای که در سالهای تعیینکنندهٔ میان ۱۹۳۹ و ۱۹۵۴ به آگاهی انقلابی میرسند.
فیلم اخیر نیز جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ کن را نصیب اخضر حمینه کرد. در سالهای اخیرتر علیقالم با فیلم همسری برای پسرم (۱۹۸۳) و احمد راشدی با فیلم آسیاب آقای فابر (۱۹۸۶) دوباره به میدان فیلمسازی آمدهاند و در این میان اخضر حمینه نیز محصول مشترک فرانسه - الجزایر، تصویر نهائی (۱۹۸۶)، را کارگردانی کرده است. الجزایر با جمعیتی حدود بیستوهفت میلیون نفر در سالهای اخیر سالانه حدود پنج یا شش فیلم سینمائی و شصت تا هشتاد فیلم کوتاه تولید میکند و با کشورهای دیگر نیز در زمینهٔ فیلمسازی مشارکت دارد، از جمله ایتالیا (جیلو پونته کُروو [نبرد الجزایره، ۱۹۶۶] و مصر (یوسف شاهین [گنجشک، ۱۹۷۳]). بهعلاوه تعدادی از فیلمسازهای الجزایری در فرانسه کار و زندگی میکنند، از جمله مهدی شارف (چای در حرم، ۱۹۸۵؛ دوشیزه مونا، ۱۹۸۷؛ کامومی، ۱۹۸۸) و مرزاق آلواشه (یک عشق سوزان در پاریس، ۱۹۸۷).
همسایهٔ فرانسهدان الجزایر، تونس (جمعیت ۵/۸ میلیون نفر)، که از سال ۱۹۶۶ میزبان جشنوارهٔ کارتاژ بوده است، یک صنعت کوچک سینمای متکی به دولت دارد و آثار قابل ملاحظهای عرضه کرده است، از جمله سایه بر زمین (طیب لوهیشی، ۱۹۸۲؛ با مشارکت فرانسه)؛ افسانهٔ مملوک (عبدالحافظ بواسیدا، ۱۹۸۲؛ با مشارکت چکسلواکی)؛ و دو فیلم مستند از فرید بو قدیر - دوربین آفریقا: ۲۰ سال سینمای آفریقا (۱۹۸۳) و دوربین عرب: سینمای جوان عرب (۱۹۸۷) - که این هر دو نیز با مشارکت فرانسه ساخته شدهاند. در ۱۹۸۶ یک فیلم خالص تونسی بهنام مرد خاکسترها از نوری بوزید برندهٔ جایزهٔ طلای بیستودومین جشنوارهٔ فیلم تائورمینا در سیسیل شد، و سه سال بعد ادامهٔ همان فیلم بهنام نعلهای طلا (۱۹۸۹) جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران کن را بهدست آورد. سومین فیلم بلند بوزید، کسب و کار (۱۹۹۱) نام دارد و به ماجرای یک همچنسباز میپردازد که راهنمای زنان توریست میشود، و فیلم ناصر خمیر بهنام طوق گمشدهٔ کبوتر (۱۹۹۱)، یک فانتزی رمزآمیز، هر دو جوایز متعددی از جشنوارهها گرفتند. همچنین کمدی صمیمانهٔ فرید بوقد بهنام هَلفاوین، پرندهٔ بامها در ۱۹۹۲ رکورد فروش در تونس را شکست.
مراکش (جمعیت بیست و پنج میلیون نفر) از کشورهای دیگر مغرب (به معنای غروبگاه) - حوزهای از آفریقای شمالی که تا دل دریای مدیترانه گسترده میشود و کشورهای الجزایر، تونس و مراکش را دربر میگیرد - پس از استقلال در ۱۹۵۶ تا سال ۱۹۸۰ تنها حدود بیست فیلم در سال ساخته است، اما فیلمهای مراکشی تجربیتر از فیلمهای الجزایری و تونسی هستند. علت شاید آن باشد که سطح فرهنگی مراکش نسبتاً بالاتر است و همیشه یک سینه - کلوب فعال داشته است. موفقیت فیلمهائی چون خورشید بهاری (۱۹۷۰) از لطیفلهلو؛ هزار و یک دست (۱۹۷۲) از سودل بِن بَرکه (متولد ۱۹۴۲)؛ الشرکی/سکوت وحشیانه (۱۹۷۵) از مؤمن سمیهی (متولد ۱۹۴۵) و الیوم!الیوم! (۱۹۷۸) از احمد المعنونی (متولد ۱۹۴۴) موجب شد که دولت مراکش از طریق مرکز سینمائی مراکش (CCM) سینمای ملی را حمایت کند. بین سالظهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ سی فیلم تازه تحتحمایت این مرکز ساخته شد که مهمترین آنها عبارتند از، سلمانی در محلهٔ فقرنشین (محمد رغاب، ۱۹۸۲)، آموک (سوتل بنبرکه، ۱۹۸۳)، کایوس (احمد یاسفین، ۱۹۸۴)، و بتون (طیب صدیقی، ۱۹۸۴). در میان فیلمهای مراکشی که از قالب شیوهپردازانهٔ برخورد دارند سه فیلم قابل ذکر هستند: ۴۴ یا قصههای شب (۱۹۸۵) از مؤمن سمیهی؛ حدا (۱۹۸۶) از محمد ابولواکار، و شمس (۱۹۸۶) از نجیب سِفریوئی.
مصر (جمعیت پنجاه و هفت میلیون نفر) نیز از کشورهای دیگر شمال آفریقا است که صنعت فیلم بزرگی دارد، هر چند غالباً فیلمهای تجاری و ستارهگرا تولید میکند. (مثلاً عمر شریف [متولد ۱۹۳۲] از جمله ستارگان سیستم سینمائی مصر است). سینمای مصر با مرکزیت قاهره، که به شهر سینما مشهور است، از سالهای دراز بر جهان عرب سلطه داشته و سیصد میلیون تماشاگر بالقوه، یعنی پس از ایالاتمتحد و هند سومین رتبه در جهان را در اختیار دارد. در سالهای اخیر و تا اواخر دههٔ ۱۹۹۰ صنعت فیلم مصر با یارانهٔ قابل ملاحظهٔ دولتی هفتاد تا هشتاد فیلم در سال تولید میکند، و برخی فیلمسازان مصری مانند شادی عبدالسلام (متولد ۱۹۳۰) حتی قادر شدند فیلمهای شخصی و پیچیدهای چون مومیائی (شب شمارش سالها، ۱۹۶۹) بسازند. این کشور همچنین کارگردانهای معتبری چون یوسف شاهین (متولد ۱۹۲۶) را به جهان معرفی کرده است، که مهمترین فیلمهایش عبارتند از بابالحدید (ایستگاه قاهره، ۱۹۵۸)، زمین (۱۹۶۹)، گنجشک (محصول مشترکی با الجزایر) و روز ششم (۱۹۸۶)، ملودرامی در پسزمینهٔ سال شیوع وبا در ۱۹۴۷.
سهگانهٔ زندگینامهای او - اسکندریه ... چرا؟ (۱۹۷۸)، یک داستان مصری (۱۹۸۲) و اسکندریه، بیشتر و بیشتر (۱۹۹۰) - نیز در عین استحکام، تاریخ اجتماعی مصر مدرن را تصویر میکند. کارگردانهای قابل ذکر دیگر مصری را کهنهکارانی چون صلاح ابوسیف با فیلم امپراتوری شیطان/آغاز (۱۹۸۶)؛ کمال الشیخ با فیلمهائی چون طاووس (۱۹۸۲) و فاتح زمان (۱۹۸۶) تشکیل میدهند؛ و نوآمدگانی چون محمدخان (متولد ۱۹۴۲) که اکثر فیلمهایش را در مکان واقعی فیلمبرداری میکند - بازیگران خیابانی (۱۹۸۳)؛ بازگشت یک همشرهی (۱۹۸۶)؛ همسر یک مرد مهم (۱۹۸۷)؛ فیلم فمینیستی رؤیاهای هیند و کاملیا (۱۹۸۹) و فیلم نامتعارف و اساطیری القارکانا (۱۹۹۲). از جمله تحولات سالهای اخیر در سینمای مصر کاهش چشمگیر ممیزی دولت و سربرآوردن زنان کارگردان مصری بوده است که در زمینهٔ فمینیستی فیلم میسازند، از جمله عاصمهالبکری (گدایان سرفراز، ۱۹۹۱) و ایناس الدغیدی (قاتلین خانمها، ۱۹۹۲) جا دارد از کارگردان سوررئالیست و صاحب سبک مصری، داود عبدالسعید، با فیلمهای در جستجوی سعید مرزوق (۱۹۹۱) و کیتکت (۱۹۹۲) نیز نامی برده شود.
مهمترین تولیدکنندهٔ فیلم در صحاری آفریقا کشور سنهگال (جمعیت ۲/۸ میلیون نفر) است، و این اهمیت تا حال زیادی متکی به یک کارگردان سنهگالی، عثمان سمیِنه (متولد ۱۹۲۳) بوده است که فیلمسازی را در مسکو نزد مارک دانسکوی فرا گرفت. عثمان سمبنه ضمناً از نویسندگان سرشناس داستان کوتاه و رمان سنهگال است. او همهٔ فیلمهایش را خارج از برنامهٔ وزارتی محصولات مشترک فرانسوی ساخته است، جائیکه از ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۰ به تولید فیلم درمستعمرههای فرانسوی کمک میکرد. غالب مورخان سینما فیلم کوتاه بیست دقیقهای سمبنه بهنام بُرم سارت (۱۹۶۳) را بهعنوان بهترین فیلم بومی آفریقای سیاه میشناسند که از جشنوارهٔ جهانی تور جایزه برده است. او پس از این فیلم، که روایتی واقعگرایانه از یک روز زندگی یک گاریچی فقیر اهل داکار بود، فیلمی شصت دقیقهای بهنام دختر سیاه (۱۹۶۶؛ اقتباس از داستان خودش) کارگردانی کرد. فیلم دختر سیاه با اندکی تساهل نخستین فیلم سینمائی و یکی از متمایزترین اسناد ضداستعماری صحاری حاشیهٔ آفریقا به حساب میآید، و ماجرای زن جوان سیاهپوستی است که خدمتگار بک خانوادهٔ فرانسوی میشود و بهتدریج هویت فرهنگی خود را گم میکند.
نخستین فیلم بلند سمینه، مندابی (حوالهٔ بانکی، ۱۹۶۸)، بهصورت رنگی و با زبانهای فرانسوی و وُلُف، زبانی که ۹۰ درصد مردم سنهگال با آن سخن میگویند، فیلمبرداری شد. مندابی طنزی است پنهان درباره مذلتها و تحقیرهائی که یک کارگز اهل داکار میکشد تا حوالهٔ پولی را که برادرزادهاش از پاریس برایش فرستاده نقد کند. این فیلم از جشنوارههای جهانی تاشکند، نیویورک و آتلانتا جایزه برد و نخستین فیلم سنهگالی بود که در وطن کارگردانش به نمایش عمومی درآمد. او در فیلم دیگرش، اِمیتای (۱۹۷۱) با ترکیبی از حماسه با منابع مستند، به برخورد میان روستائیان دیولا و گروههای نظامی فرانسوی میپردازد که در جریان جنگ جهانی دوم برای دریافت محصولات کشاورزی به این روستا فرستاده میشدند. امیتای که در دیولا خدای تندر معنا میدهد تقریباً سراسر به زبان وُلُف فیلمبرداری شده و با کشتار اهالی روستا به پایان میرسد. با آنکه این فیلم جوایز مهمی از جشنوارههای مسکو و تاشکند بهدست آورد تحتفشار دولت فرانسه در سنهگال پخش نشد. (کشور فرانسه پس از استقلال سنهگال در ۱۹۵۹ همچنان رابطهٔ اقتصادی و فرهنگی نزدیکی را با مستعمرههای پیشین خود حفظ کرده است). فیلم بعدی سمِنه اِگزالا / نفرین (۱۹۷۴)، از داستان کوتاهی که در همان سال در فرانسه منتشر کرده بود اقتباس شده عنوان فیلم، که معمولاً نفرین ترجمه میشود، در زبان وُلُف به معنای ناتوانی است و فیلم حاوی طنز تند و تیزی است بر بورژوازی سیاهپوستان در جمهوری تازهٔ سنهگال، قهرمان داستان یک دیوانسالار فاسد است که در شب زفاف سومین همسرش دچار ناتوانی جنسی شده و باید این نفرین را از طریق آئینی تحقیرآمیز و بدوی باطل کندو سِمبِنه پس از آن فیلمی بهنام سِدو (۱۹۷۷)، از رمان خودش ساخت و آن را با سود حاصل از فروش اگزالا بهاضافهٔ یک وام دولتی تهیه کرد.
او در این فیلم چندین سده از تاریخ استعماری آفریقا را در وقایع چند روز بهصورت قصهای از یک امام اسلامی خلاصه کرده، که پادشاه روستا را خلع و مذهب خود را بر مردم آنجا تحمیل میکند در نهایت امام بهدست سِدّو (در زبان وُلُف بهمعنای خارجی) کشته میشود، زیرا به اوامر او گردن نمیدهد. فیلم سِدّو با شیوهپردازی غنی خود در موطن اصلیتش، با ۸۰ درصد مسلمان، جنجال فراوانی آفرید و به مدت هشت ماه از طرف دولت توقیف شد. در همین اوان سمبنه کار خود را بهعنوان نویسنده ادامه میداد و برنامهٔ بعدی خود، ساموری/مگنوم اُپوس را طراحی میکرد. این فیلم حماسی شش ساعته ماجرای زندگی ساموری تور، ملیگرای سدهٔ نوزدهمی سنهگالی در غرب آفریقا است که در مقابل سرمایهداری انگلیسی و فرانسوی ایستاد. سِمبنه همچنین در جریان گردآوردن سرمایه برای فیلم ساموری/مگنوم اُپوس فیلم اردوگاه تیارُیه (۱۹۸۸) را (با همکاری تیرنو فانیسو) با مشارکت سنهگال - تونس - الجزایر کارگردانی کرد. اردوگاه تیارُیه اثری است ضداستعماری و بر اساس یک قتل عام واقعی به دستور ارتش فرانسه بر ضد سیاهپوستهائی که از جنگ جهانی دوم به سنهگال بازگشته بودند. ساخته شده استو او در سال ۱۹۹۲ فیملی بهنام گِلوار ساخت و در آن به درگیری تاریخی میان مسلمانها و مسیحیان در جریان مراسم تدفین یک مبارزه آزادیخواه ضداستعماری پرداخت، که عنوان فیلم از نام او گرفته شده است.
فیلمسازان دیگر سنهگالی عبارتند از جبرئیل دیوپ مامبِتی (متولد ۱۹۴۵)، که بسیاری از منتقدان فیلم توکی - بوکی (۱۹۷۳) از او را بهعنوان نخستین فیلم اوان - گارد آفریقائی میشناسد، و فیلم دیگرش، هایناس (۱۹۹۲)، از نمایشنامهٔ دیدار از نویسندهٔ ابسوردیست آلمانی فردریش درونمات اقتباس شده؛ موحاما (محمد) جانسن ترائوره (متولد ۱۹۴۲) با فیلمهای شهر بزرگ (۱۹۷۱) و اِنجانگان (۱۹۷۴)؛ صفیفایه (متولد ۱۹۴۳) - کادو بیکات (نامه از یک روستا، ۱۹۷۶)، پدربزرگ (۱۹۷۹)، سفارتخانههای آشپزی (۱۹۸۰) و مُسانه (۱۹۹۲)؛ بندیوگا بِیه با فیلم یک مرد و انبوهی زن (۱۹۸۰)؛ ابوبکر سَمب (۸۷ - ۱۹۳۴) - کُدو (۱۹۷۱) و جام (۱۹۸۱)، پائولین سومانو ویییرا (۸۷ - ۱۹۲۵)، مستندساز، که فیلم گروهیاش، آفریقا بر روی رود سن (۱۹۵۵)، را گاه سنگ زیربنای سینمای آفریقا میشناسند، با فیلم محبوس در خانه (۱۹۸۲)؛ و سرانجام مستندساز ویتنامی، ترین ت. مین - ها، که در سالهای اخیر در آفریقا فیلم میسازد - گردهمآئی دوباره (۱۹۸۲) و فضاهای لخت (۱۹۸۵). بین سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۳ در سنهگال بیست و شش فیلم ساخته شد که غالب آنها با همکاری برنامهٔ آرژانس وزارتی محصولات مشترک فرانسه و انجمن توسعهٔ سینمائی (SNPC) با حمایت دولتی تولید شدهاند. هنگامیکه این آژانس در بحران اقتصادی ۱۹۸۹ برچیده شد سینمای سنهگال خصوصیسازی شد و پس از یک وقفهٔ کوتاه بار دیگر با آثار کارگردانهای نسل سوم به حرکت درآمد - موسی توره (توباب - بی، ۱۹۹۱) و یک متخصص فیلمهای کوتاه، مخنصور سُرا واده (تال پِکس، ۱۹۹۱؛ آیدا سوکا، ۱۹۹۲؛ پیتی کومی، ۱۹۹۲).
در حاشیهٔ صحاری آفریقا کشورهای دیگری هم هستند که در زمینهٔ فیلمسازی فعال هستند: مالی - بورکینافاسو (قبلاً بهنام ولتای علیا)، ساحل عاج، غنا، نیجریه و آنگولا، کشور مالی دو فیلمساز دارد که آثارشان در غرب شناخته شدهاند و هر دو مانند سِمبِنه خارج از سیستم همکاری فرانسه فیلم میسازند و این همکاری هنوز در غالب مستعمرههای پیشین فرانسه ادامه دارد: سلیمان سیسه (متولد ۱۹۴۰) تعلیم دیدهٔ مسکو - دختر (۱۹۸۵)، باربر (۱۹۷۸)، باد (۱۹۸۲)، ییلن (روشنی، ۱۹۸۷)، و شیخ عمر سیسوکو - بچههای زباله جمعکن (۱۹۸۶) و فینزان/رقص برای قهرمانان (۱۹۸۹) - که توجه بسیاری را در جهان جلب کرده است. کارگردان قابل ذکر دیگر مالی، آداما درابو، که فیلم آتش! (۱۹۹۱) از او بهعنوان نخستین فیلم محیطزیست آفریقائی مورد تشویق قرار گرفت. در بورکینافاسو (ولتای علیا) آثار تعدادی از کارگردانها مورد توجه ویژه بودهاند، از جمله گاستن کابوره (متولد ۱۹۵۱) با فیلمهای هدیهٔ خدا (۱۹۸۲)؛ زان بوکو (مکانی که جنین دفن میشود، ۱۹۸۸)؛ رابی (۱۹۹۱)؛ مادام هادو (۱۹۹۲)؛ سانو کولو با فیلم مهاجر (۱۹۸۳)، پل زومبارا با فیلم روزهای عذاب (۱۹۸۳) و ادریسه اوئدرائوگو (متولد ۱۹۵۷) با فیلمهای پُکو (۱۹۸۱)؛ انتخاب (۱۹۸۷)، مادر بزرگ (۱۹۸۹)؛ تیلای (۱۹۹۰ - جایزهٔ هیئت داوران جشنواره کن) و سامبا ترائوره (۱۹۹۳ - خرس نقرهای از جشنوارهٔ برلین).
پایتخت بورکینافاسو، اواگادوگو، همواره مرکز فیلمسازان پان - آفریقا (با FEPACI) بوده و از سال ۱۹۶۹ جشنوارهٔ فیلم پان - آفریقا (FESPACO) را برپا داشته است. از ساحل عاج نیز در سالهای اخیر فیلمهای سینمائی مستقلی مانند جیروت (۱۹۸۱) از کرامو - لانسینه فادیکا؛ چهرههای زنان (۱۹۸۵) از دزیره اِکاره و آبلاکُن (۱۹۸۵) و بوکا (۱۹۸۸) از اِمبا رُژه گنوآن به جهان معرفی شده است. کشور غنا نیز فیلمهائی را عرضه کرده، از جمله عشق در دیگ آفریقائی جوشید (۱۹۸۰)از کواو آنسا؛ جادهای بهسوی آکرا (۱۹۸۳) از کینگ آمپاو، و اواگا (۱۹۸۸) از کوات نی - اُوو و کوئسو اُووسو، که مستندی است دربارهٔ فعالیتهای FESPACO در نیجریه، اُلا بالوگون (متولد ۱۹۴۵) فارغالتحصیل مدرسهٔ ایدِک فرانسه، از سال ۱۹۷۲ ده فیلم سینمائی ساخته که اخیرترین آنها عبارتند از، آزادی را فریاد کن! (۱۹۸۱)، قدرت پول (۱۹۸۲) و الههٔ سیاهپوست (۱۹۸۳). آنگولا در ۱۹۷۷ پس از استقلال از پرتغال یک مدرسهٔ فیلم تأسیس کرد و همین مدرسه کارگردانهای مهمی بیرون داده است، از جمله روبی دوآراته دوکارالهو (متولد ۱۹۴۱) با فیلمهای شجاع بااشید رفقا! (۱۹۷۷)؛ نِلیسیتا (۱۹۸۳) و پیام جزیرهها (۱۹۸۹). گهگاه فیلمهائی هم از کشورهای گینه (درخواست خدا [۱۹۹۰، دیوید آچکار])؛ گینهٔ بیسائو (مورتونِگا [۱۹۸۸، فلوراگومز]) موزامبیک (مرزهای خون [۱۹۸۷، ماریو هنریکه بورنیت])؛ کامِرون (معلم دهکده [۱۹۹۱، باسِک با کِبهیو]؛ محلهٔ موزار [۱۹۹۲، ژان پییر بکولو]، آفریقا تو را خواهم چاپید [۱۹۹۲، ژان - ماری تِنو]؛ زییر (زندگی زیبا است [۱۹۸۷، اِنگانگور اِموزه و بنوالامی])؛ جزیرهٔ شرقی ماداگاسکار (آنگانو ... آنگانو ... / قصههائی از ماداگاسکار [۱۹۸۹، سزار پائِس]؛ و زیمبابوه (ژیت [مایکل رایبون، ۱۹۹۰]) به سینمای جهان عرضه میشود.
آفریقا فیلمسازان قابل توجه دیگری نیز دارد که در خارج از کشورشان زندگی میکنند. در این میان بهویژه مِد هُندو (متولد ۱۹۳۹)، اهل موریتانی، قابل ذکر است. او در ۱۹۷۰ بر اساس آوازههای بردگان آفریقائی منتقل شده به هند شرقی فیلمی بهنام آه، خورشید (۱۹۷۰) ساخت، و فیلمهای دیگرش، سیاهان همسایهٔ شما (۱۹۷۳) و اهالی هند شرقی (۱۹۷۹)، کیفر خواستهائی شجاعانه در باب بردهداری، نژادپرستی و ذهنیت نواستعماری هستند. مِد هُندو در ۱۹۸۶ به بورکینافاسو بازگشت تا روایتی حماسی از پیروزی قبایل آفریقائی بر نیروهای اعزامی فرانسه به آفریقای مرکزی در سالهای ۹۹ - ۱۸۹۸ بهنام سارونیا (۱۹۸۶) بسازد. فیلمسازهای مهاجر دیگر آفریقائی عبارتند از هایله جریما (متولد ۱۹۴۶)، فارغالتحصیل UCLA، که در گرماگرم انقلاب در اتیوپی فیلم پرصلابت بهنام محصول ۳۰۰۰ سال (۱۹۷۵) را در مکان اصلی فیلمبرداری کرده بود، با فیلم دیگرش، سانکوفا (۱۹۹۳)، دوران بردهگیری در قصر کیپ کوست در غنا را بازسازی کرد. کارگردان مهاجر دیگر، سارا مادُرُر (نام اصی، سارا دوکادس، متولد ۱۹۲۹) از پدر و مادری اهل گوادالوپ، ساکن فرانسه، تحصیلکردهٔ مسکو، در دههٔ ۱۹۷۰ فیلم پرتنش سامییزانگا (۱۹۷۲) دربارهٔ مبارزات آزادیبخش آنگولا را به شکل مخفیانه در جمهوری کنگو فیلمبرداری کرد و جوایز جهانی فراوانی بهدست آورد.