زیگا‌ورتف (Dziga Vertov) (نام اصلی دنیس کوفمن (Denis Kaufman)، (۱۹۵۴ - ۱۸۹۶) در بیالیستُک لهستان متولد شد، که در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود. او در ۱۹۱۸ به‌عنوان تدوینگر حلقه‌های خبری کمیته سینما به‌کار پرداخت. در این دوره فیلمبرداران به سراسر کشور سفر می‌کردند و از پیشرفت‌های ارتش سرخ در جنگ داخلی و فعالیت‌های دولت جدید فیلم می‌گرفتند و فیلم‌های گرفته شده را به مسکو می‌فرستادند، و این فیلم‌ها توسط ورتف و دیگران در حلقه‌های خبری تدوین می‌شدند، ورتف رفته‌رفته دست به تجربه‌هائی زد تا از طریق تدوین بر شدت بیان فیلم‌ها بیفزاید.


زیگا‌ورتف (Dziga Vertov)
زیگا‌ورتف (Dziga Vertov)

تا ۱۹۲۱ سه مجموعه سینمائی از این مستندهای تدوین شده، از موادی که هر هفته به او می‌رسید، ساخت که از آن جمله‌‌اند: سالگرد انقلاب (Anniversary of the Revolution) (۱۹۱۹) - نخستین فیلم بلند شوروی - نبرد در تزاریتسین (The Bettle at Tsaritsyn) (۱۹۲۰)، و تاریخ جنگلی داخلی (History of the Civil War) (۱۹۲۱) در سیزده قسمت. ورتف در هر سه فیلم تجربه‌هائی با برش‌های شهودی یک تا دو قاب تصویره، رنگ کردن تصاویر، استفاده از میان‌نویس‌های مؤثر و جستجو در بازپردازی دراماتیک حوادث مستند به‌عمل آورد.


دورانی که بلافاصله پس از انقلاب فرا رسید دوران خلاقیت درخشان و شور هنری بود. از آنجا که ورتف از معدود طرفداران نظام جدید بود، تجربه‌هایش از جانب کمیتهٔ سینما حمایت می‌شد، لذا به گردآوری گروه کوچکی از مستندسازان جوان و علاقه‌مند پرداخت و نام گروه خود را کینوکی (برگرفته - اوکی به‌معنای ”سینما - چشم“) گذاشت.


گروه ورتف در اوایل دههٔ ۱۹۲۰ یک سلسله بیانیهٔ افراطی صادر کرد و در آنها سینمای روائی رایج را ”ناتوان“ خواند و پیشنهاد کرد که سینمای سنتی جای خود را به ”سازمان فیلم‌های ضبط شده به‌وسیلهٔ دوربین“ (به زبان روسی متشکل از حروف ورتف) بسپارد. نکتهٔ کلیدی در جملهٔ ”ضبط شده توسط دوربین“ و کلمهٔ ”سازمان“ برای ورتف و همکارانش این بود که آنها معتقد بودند ابزار سینما برای بازسازی واقعیت، چنانکه بر ما ظاهر می‌شود، توانائی مطلق دارد ”و“ اینکه ضرورت دارد تا این واقعیت به‌وسیلهٔ تدوین و بازآرائی، به یک تمامیت بیانی و مجاب‌کننده برسد.


ورتف این نظریه را کینو - گلاز (Kino - glaz) (”دوربین - چشم“) خواند و در این راه سهم عمده‌ای به زیبائی‌شناسی تدوین اداء کرد، و پس از ۱۹۲۴ در سینمای صامت شوروی این نظریه فراگیر شد. در ۱۹۲۲ لنین دستور داد نسبت ثابتی میان فیلم‌های اطلاعاتی و فیلم‌های سرگرم‌کننده معین شود (تعداد ”فیلم‌های لنینیستی“ دو برابر شد) اما این نسبت را به دقت تعیین نکرد. ما ورتف تأکید بسیار داشت که این نسبت چهار به یک باشد. کوتاه زمانی پس از آن یک سلسله حلقه‌های خبری - مستند که آگاهانه سرهم شده بودند عرضه کرد و این مجموعه را کینو - پراواد (”سینما - حقیقت“) نام گذاشت که به‌ویژه برای آزمایش نظریه‌هایش طراحی شده بود. بیست و سه فیلم کینو - پراودای ورتف، که بین سال‌های ۱۹۲۲ و ۱۹۲۵ ساخته بود، جنبه‌های وسیع و گوناگون تکنیک‌ها تجربی او را دربر داشتند، اما هیچ‌ یک به پای نخستین فیلم‌های سینمائی مستقل و غیرآشیوی او که در ۱۹۲۴ تحت نام کینو - گلاز (سینمای چشم یا دوربین - چشم) ساخت، نرسیدند.


او در فیلم‌های کینو - گلاز ترفندهای عکاسی، نقاشی متحرک، میکروفتوگرافی، قاب‌های چند تصویره و ”دوربین مخفی“ به‌کار برده بود تا چیزی را خلق کند که یکی از منتقدادن آن را ”توهمی حماسی از عینیت“ خوانده است. بین سال‌های ۱۹۲۵ و ۱۹۲۹ ورتف سه فیلم سینمای مشابه دیگر ساخت - شوروی به پیش! (Stride' Soviet! (Shagai' Soviet!)) (۱۹۲۶)، یک ششم جهان (A Sixth of the Word) (۱۹۲۶) و شماره‌ٔ یازده (Nunber Eleven) (۱۹۲۸) - اما کامل‌ترین فیلم او مرد دوربین به‌دست (The Man with a Movie Camera) (مردی با یک دوربین فیلمبرداری، ۱۹۲۹) نام دارد که تألیفی جامع از تکنیک ”دوربین - چشم“ است.


این فیلم تمام جنبه‌های تدوین و کار دوربین را، که تا آن زمان در سینمای صامت شناخته شده بود، به‌کار گرفته است تا ”زندگی در جریان طبیعی خود“ را در یک روز عادی در مسکو از طلوع تا غروب به تصویر بکشد. نقطه‌نظر دوربین در این فیلم چندان گسترده است که درهم می‌ریزد و همچنین است قدرت دوربین، با آن تکنیک‌های جلوه‌فروشانه‌اش در تغییر واقعیت، از قبیل تغییر سرعت دوربین، دیزالوها، نماهای چند تصویره، استفاده از عدسی منشوری، سوپرایمپوز‌های متعدد، نقاشی متحرک، میکروفتوگرافی و کاربرد افراطی مونتاژ ساختمند. ورتف در فیلم مرد دوربین به‌دست با خلق یک فراسینما، یا سینمای معطوف به خود، از یک مستندساز به یک شاعر سینما تعالی یافت و راهگشای موج نوری فرانسه شد.


ورتف به خلاف غالب فیلمسازان جدی دوران خود، از ناطق شدن سینما استقبال کرد، و در سینمای ناطق امکاناتی را یافت که می‌توانست ”دوربین - چشم“ را با ”رادیو - گوش“ درآمیزد و با این امکان تازه تا دههٔ ۱۹۴۰ به ساختن فیلم یا اشتیاقی تجربی ادامه داد، از آن جمله‌اند: سمفونی دُن باسَن (Symphony of Don Basin) (۱۹۳۱) و سه آواز لنین (Three Songs of Lenin) (۱۹۳۴). با آنکه در طول دههٔ ۱۹۳۰ تأثیر او بر سینمای جهان چه در مستندهای پیشرو و چه در مستندهای سنتی نیرومند بود، در اواخر دهه ۱۹۲۰ با تغییر مشی از فیلم‌های کوتاه به مستندهای سینمای به‌عنوان فیلمسازی معروف شد که قادر به بازگرداندن هزینهٔ فیلم‌هایش، که با بودجهٔ دولتی ساخته می‌شدند، نیست. در دههٔ ۱۹۳۰ ورتف از جانب استالین به ”فرمالیست“ (شکل‌گرا) متهم شد و حمایت او را از دست داد با این حال، در دههٔ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ورتف به‌عنوان پیامبر سینما وریته و پدر سینمای غیرداستانی شناخته شد. کارگردان موج نوی فرانسه، ژان لوک‌گدار (متولد ۱۹۳۰) و پیروان مواضع سیاسی او، با عنوان کردن نام ورتف در فیلم‌هایشان خود را به او منصوب می‌کردند، چنانکه بین سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ همهٔ آثار گدار تحت‌ عنوان گروه زیگا - ورتف ساخته شدند. مهم‌تر از آنچه تاکنون گفته شد، امروز بر ما روشن است که ورتف یکی از پایه‌گذاران سینمای صامت شوروی بوده و نقش عمده‌ای در پیدایش یکی از بزرگ‌ترین نهضت‌های تاریخ فیلم ایفاء کرده است.