بدشانسی
چهارشنبه 25 شهریور 1388 7:18 AM
دوستان. تا حالا شده بدشانسی آورده باشید و یک کاری کرده باشید که آخرش خوش نباشه و پشیمون شده باشین؟
شاید مطلب امروز به درد کسانی بخوره که تا حالا این احساس بهشون دست داده باشه.
کشاورزی در یک زمین دو دانه کاشت. یکی دانه نیشکر و دیگری دانه درخت ((نیم)) که درخت گرمسیری و بسیار تلخ است. دو دانه در یک زمین واحد، آب یکسان و هوایی یکسان دریافت میکردند. دو نهال سر برآوردند و شروع به رشد کردند. دانه نیشکر خصوصیات شیرینی را داراست، پس گیاه او چیزی جز شیرینی ندارد. دانه نیم خصوصیات تلخی را داراست میوه آن چیزی جز تلخی ندارد. دانه هرچه باشد میوهاش آنگونه است. آن کشاورز به کنار درخت نیم میرود سه بار تعظیم میکند 108 بار طواف میکند و بعد شروع میکند به دعا: ای خدای درخت نیم خواهش میکنم به این انبه شیرین عطا کن من انبه شیرین میخواهم.
مشکل ما و یا آگاهی ما آن است که در حالیکه دانه را میکاریم بیاعتنا میمانیم. همیشه دانههای درخت نیم را میکاریم اما وقتی زمان میوه دادن میرسد یکباره آگاه میشویم و انبه شیرین میخواهیم و مشغول گریه و دعا و امید داشتن برای انبه میشویم و این کارها ثمری ندارد.
الآن از هرکسی بپرسی میگه: من؟ من اصلاً! من همیشه نیشکر کاشتم.
ما خیلی وقتها توی زندگیمون دست به کارهایی میزنیم که عاقبت خوشی نداره. بعد که ثمرش رو توی زندگی خودمون میبینیم، داد و بیداد و گله شکایت از زمین و زمان. بدشانسی و هزار و یک دلیل و بدبینی نسبت به دیگران و ... در حالیکه خودمون دانه اون درخت رو کاشتیم. به قول مولوی که میفرماید: گندم ز گندم بروید، جو ز جو
پس بهتره یا وقتی چیزی رو میکاریم حواسمون رو جمع کنیم و یا اینکه وقتی دراومد بیخودی به زمین و زمان چنگ نزنیم.
موافقید؟