بر سر خوان حضرت جواد(ع)
سه شنبه 8 اردیبهشت 1394 3:23 PM
امام جواد علیه السلام در دهم ماه رجب سال یکصد و نود پنج هجری قمری در مدینه دیده به جهان باز گشود.[1] هفت ساله بود که مأمون پدر بزرگوارش امام رضا علیه السلام را به خراسان فرا خواند.[2]
هفت سال و چند ماه داشت که شاهد شهادت امام رضا علیه السلام شد[3] و پس از او صاحب منصب امامت شد.
مأمون براساس همان سیاست که امام رضا علیه السلام را به خراسان منتقل کرد ، دخترش زینب، معروف به ام فضل را نیز به عقد امام جواد علیه السلام درآورد و این در حالی بود که امام نه سال و چند ماه داشت.[4]
امام جواد علیه السلام هفده سال امامت کرد[5] و در نهایت در سال دویست و بیست در حالی که تنها بیست و پنج سال از عمر شریفش سپری شده بود به شهادت نائل آمد.[6] پیکر شریفش را در بغداد کنار قبر جد بزرگوارش امام کاظم علیه السلام به خاک سپردند.[7]
شخصی به نام خیرانی از پدرش نقل می کند:
در خراسان خدمت امام رضا علیه السلام بودم كه مردى به آن حضرت گفت: آقاى من! اگر پیش آمدى كند (اشاره به شهادت امام رضا علیه السلام )، ما به كه رجوع کنیم؟ امام فرمود: به پسرم ابى جعفر (امام جواد علیه السلام).
مثل اینكه گوینده، سن امام جواد علیه السلام را براى امامت كم شمرد.
امام رضا علیه السلام برای رفع تعجب ذهنی او فرمود:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولًا نَبِیّاً صَاحِبَ شَرِیعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِی أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِی فِیهِ أَبُو جَعْفَرٍ.
همانا خداى تبارك و تعالى عیسى بن مریم را به رسالت و نبوت برگزید و صاحب شریعت تازهاش ساخت (یعنى كتاب بر او نازل كرد و اولو العزمش قرار داد) در حالی که سنى كمتر از سن ابو جعفر داشت.[8]
این سخن امام رضا علیه السلام استدلال به آیات 29 و 30 سوره مبارکه مریم علیهاالسلام است که می فرماید:
«فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُواْ كَیْفَ نُكلَِّمُ مَن كاَنَ فىِ الْمَهْدِ صَبِیًّا * قَالَ إِنىِّ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنىَِ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنىِ نَبِیًّا ؛ پس مریم به نوزاد (حضرت عیسی) اشاره كرد [كه از او بپرسید.] گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است، سخن بگوییم؟! نوزاد [از میان گهواره] گفت: بىتردید من بنده خدایم، به من كتاب عطا كرده و مرا پیامبر قرار داده است.
و وقتی کودکی به اراده الهی در طفولیت و نوزادی، پیامبر و صاحب شریعت می شود ؛ پس دیگر بعید نخواهد بود که کودکی به مراتب بزرگتر از او، به امامت نائل شود.
زلزله های اهواز آرام شد
علی بن مهزیار نقل می کند:
نامهاى به امام محمّد تقى علیه السّلام نوشتم و از فراوانی زلزله كه در اهواز مىآمد نزد آن حضرت شكوه كردم. نوشتم: در مورد اینكه از این شهر به شهر دیگرى كوچ كنم رأى و نظر شما چیست؟
آن حضرت در پاسخ نوشت: از آن شهر به جاى دیگر كوچ نكنید؛ بلكه روزهاى چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را روزه بدارید و (روز جمعه) غسل كنید ؛ لباس پاك و پاكیزه بپوشید و به صحرا رفته و به درگاه خداوند متعال دعا كنید تا آن بلا را از شما بردارد.
على بن مهزیار می گوید: ما دستور حضرت را همانگونه که فرموده بود اجرا کردیم و زلزلهها به آرامش بدل گشت و دیگر زمین نلرزید و آرام گرفت.[9]
وقتی امام برای شیعه اش دعا کند
بكر بن صالح نقل می کند:
دامادم به امام جواد علیه السلام نوشت: پدرم مرد ناصبى بد اعتقادى است و من از سوی او با زحمت و سختی های متعددی روبرو شدهام، در صورت صلاحدید مرا دعا كنید و به من بفرمایید كه نظرتان در این باره چیست؟ آیا با وى دشمنى کرده و برخورد کنم و یا با بدرفتاری هایش مدارا نمایم؟
حضرت در پاسخ نوشتند: نوشتهات را خواندم و متوجه منظورت شدم و به آنچه درباره پدرت یاد كردى پى بردم ؛ ان شاء اللَّه در باره تو دست از دعا نمىكشم. این را بدان که درباره پدرت، مدارا برایت بهتر از دشمنى و پرخاشگرى است و همراه با هر مشكلى آسانى است. صبر را پیشه ساز كه عاقبت از آنِ پرهیزكاران است. خداوند تو را بر ولایت آن كس كه ولایتش را پذیرفتهاى ثابت بدارد. ما و شما در امانت خدائیم ؛ همان خدائى كه اماناتش ضایع و تباه نمی شود.
بَكر می گوید: پس از آن خداوند دل پدر او را مطابق میل وى برگرداند به طورى كه در هیچ چیز با او مخالفت نمىورزید.[10]
چرا مردم از مرگ متنفرند؟
از امام جواد علیه السلام سوال شد: چرا مسلمانان از مرگ متفرند و آن را دوست ندارند؟
امام در پاسخ فرمودند:
« لِأَنَّهُمْ جَهِلُوهُ فَكَرِهُوهُ، وَ لَوْ عَرَفُوهُ وَ كَانُوا مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ حَقّاً لَأَحَبُّوهُ، وَ لَعَلِمُوا أَنَّ الْآخِرَةَ خَیْرٌ لَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا» ؛ آنها از مرگ بیزارند چون آن را نشناخته اند که اگر آن را بشناسند و به واقع هم از دوستان خدا باشند بی تردید دوستار آن خواهند بود و می دانستند که آخرت برای آنها بهتر از دنیا است.[11]
هشدار به اظهار نظرهای نادرست در دین
پس از آنکه عموی امام جواد علیه السلام در مجلسی فتوایی نادرست داد و به تعبیر دیگر در دین اظهار نظری کرد که عالمانه نبود حضرت او را متوجه سوال و جواب روز قیامت کرد و با این روش او و دیگران را از این کار برحذر داشت. شیخ مفید (ره) بعد از نقل آن اظهار نظر نادرست می نویسد:
«فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ثُمَّ نَظَرَ إِلَیْهِ فَقَالَ یَا عَمِّ اتَّقِ اللَّهَ اتَّقِ اللَّهِ إِنَّهُ لَعَظِیمٌ أَنْ تَقِفَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقُولَ لَكَ لِمَ أَفْتَیْتَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَم» ؛ حضرت جواد علیه السلام خشمگین شده نگاهى به عموى خود کرد و فرمود: عمو جان! از خدا بترس! این كار (اظهار نظر در دین) کار دشواری است كه روز قیامت در پیشگاه پروردگار بایستی و از تو بازخواست كند كه چرا براى مردم فتوى دادى با اینكه اطلاع نداشتى.[12]
پی نوشت:
1. بنا بر نقل مصباح المتهجد ص 805 و الأنوار البهیة ص 249
2. کافی ج1 ص488
3. ارشاد ص316
4. المناقب ج4 ص382 و ارشاد ص319
5. ارشاد ص316
6. کافی ج1 ص492
7. همان
8. همان 322
9. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص: 544
10. امالی شیخ مفیدره ، ص191
11. معانی الأخبار، ص290
12. اختصاص ص102
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست